زیتون

ناچشیده جرعه ای از جام او عشق بازی میکنم با نام او

زیتون

ناچشیده جرعه ای از جام او عشق بازی میکنم با نام او

مامانم...

چقدر دلم گرفته ... چرا یهویی اینجوری شد ... مامان رفته بود امروز تست ورزش برای قلبش .حالام برده دکتر گفته بهش چیز خاصی نیست اما بهت یه اسکنم میدم که انجام بدی ... خب اگه چیزی نیست اسکن واسه چی؟  وای تو رو خدا دعا کنین براش چیزی نباشه ... خدای من چرا آخه ... امروز کلا دپرس بودم  ... سه شنبه خودم باهاش میرم اسکن کنه ... میگه نه اما من میرم ... میگه خاله میاد ... خاله خودشم بیچاره هزارتا مشکل داره .به درک خب یه روز نمیرم مدرسه ... اصلا مهم نیست ... وای چقدر بده مامان آدم حالش بد باشه ... بابا جات خالیه تو دیگه چرا رفتی آخه ؟؟؟؟ اه کلی قاطی کردم ... تو رو خدا دعا کنین براش خوب شه ... چقدر استرس دارم  ... خیلی ضعیف شده ... احساس میکنم شکسته شده ... اصلا تقصیر منه با این ادا اوصولام ... دلم میخواد گریه کنم اما حتی نمیتونم ... کاشکی میشد داد بزنم ... قلبم داره میاد تو دهنم  ... وای خدایاااااااااااااااااااااااااا کمک کن ... باید کمکش کنم ... انگار تنهاش گذاشتم نه؟  تو دیوونگیای خودم غرق شدم ... اونم الان کسیو جز من و محمد نداره ... خدایا کمک کن ... بچه ها دعا کنین هیچی نباشه ... ممنونم از همتون ...

بازم جمعه داره تموم میشه ...

وقتی بهش فکر میکنم دلم میگیره و حالا حتی نمیدونم چرا بهش فکر میکنم ... . ولی بهش فکر میکنم .بازم این کارو میکنم .و هر کسی که بهم میگه این کارو نکن. یه نگاه احمقانه بهش میکنم و بعدم سکوت . آخه به کسی ربطی نداره . منم که میخوام بدبخت باشم . میخوام احمق باشم . امروز خیلی دلم نگرفت . خب وقتی دور و برم شلوغه معلومه که حواسم یه اون نیست .خب دلمم نمیگیره . اما دوست ندارم شلوغ باشم . دوست دارم تنها باشم با این غم ها . ولی خدایی ... ولی خدایی چی ؟ اه یادم رفت . محمد پرید وسط حرفم .

امروز کلی رقصیدم . جدیدا انقد نمیرقصم حالا که میرقصم مامان به محمد میگه محمد یادته چقد قبلا آیدا میرقصید برامون ؟؟؟ محمدم سکوت میکنه و هیچی نمیگه و من میگم خب اون موقع شارژ بودم یه شارژر داشتم !!! بعد از حرف احمقانه ی خودم پشیمون میشم ! چی کار کردم با خودم ... انقد آخه آدم سست ؟؟؟ هر کی ندونه فک میکنه چی کار کردم حالا . نمیدونم حالا من الان پشیمونم؟ ناراحتم؟ یا هنوز عاشقم ؟ دوسش که دارم .دلتنگشم هستم . اما خب چه میشه کرد حتی دیگه چند ماهیه که نتونستم باهاش حرف بزنم . نمیدونم اصلا چرا اینارو اینجا میگم ؟ نمیدونم چی کار میکنم !!! کارهایی که خودمم نمیدونم ... خوبه والا ...

از این به بعد پنجشنبه ها میریم خونه بابایی اینا شب میخوابیم . هر روز هفته یکی از خاله ها و دایی میرن .اون روزم ما میریم . دیروزم رفتیم . خب مامانی خیلی حالش خوب نیست .یعنی حال روحیش ! همش فک میکنه بابایی تو خواب شبا بهش فحش میده و بدو بیراه میگه .بیچاره بابایی ... . بچه براش دعا میکنین ؟ خیلی خوب نیست .بابایی دیگه خیلی خوب نیست .اونم دیگه نا نداره .اصلا تو عالم خودشه . همش تو فکره انگار . دلم براشون میسوزه . میگه دیگه ما پرده ی آخر زندگیمونه . دوسشون دارم . دلم وایه اونا هم تنگ میشه اما خب خدایا اگه راحت میشن . هر جوری که میدونی راحتشون کن . اونا الانم دارن زجر میکشن . براشون دعا کنین . نمیدونم چی کار میشه کرد وفک کنم دیگه هیچی به جز مراقبت .

خاله فریده جونمم از آلمان اومد .محمد رضا و دکتر که خیلی خوشحال شدن . فک کنم اگه نمیومد میمردن دیگه !!! واقعا بعضی ازاین مردا نمیتونن خودشونو جمع وجور کنن !!! باز خوبه محمد رضا بود وگر نه که فک کنم دکی دیگه میمرد !!! وای چقد بچه های مریم ناز شدن . قرار شده که شهریور بیان .تینا الان فک کنم حدودا سه سالش باشه  ولی خیلی خانوم و نازه . بیتا هم که خیلی کوچولوه خاله اصلا واسه به دنیا اومدن اون رفت پیش مریم ... . قبل از عیدم خاله فرزانه و نغمه و نوید میان . نوید هنوز نمیتونه زن و بچه هاشو بیاره . اما خب دیگه خودش میخواد بیاد . آخی من سه سالم بود که از ایران رفتن . خاله اینا که این چند سال اخیر اومدنو دیدمشوو .اما نود بعد 14 – 15 سال داره میاد . دایی رضا اینام که عید میان . وای خدا چه خبره ... البنه من که زیاد نمیبینمشو ن .خیر سرم درس دارم آخه !!! واقعا به نظرتون بنده چیزی خواهم شد ؟؟؟ من که واسه امسال عمرا فکرشو نمیکنم !!! ( حالا خواهشن حالمو نگیرینا . به اندازه خودم حالم گرقته است !!! )

تفلد

خسته ام . این سرماخوردگیی لعنتی ام ولم نمیکنه بعد چند تا پنی سلینو و دوتا دوتا خوردن آموکسی سیلینای 500 که رو هم میشده هزار تازه یادم افتاده عطسه کنم و آبریزش بینی و ... . کلی غر دارم الان .از صبح یه ده تا بیته دستمال تموم کردم !!! تمام مدت عطسه و سرفه و ... فردام امتحان شیمی و ادبیات ... این فیلم سینمایی نمیدونم چیه ( گروه کر) به نظرم جالب میاد . داره تبلیغ میده الان . با این انتخاباتشونم کشتن مارو ... . عمرا اگه رای بدم ... میگن کنکور داری بدبخت اومدیمو گیر دادن بهت بعدا ... اصلن مهم نیست ... حوصله این ادا اوصولا و میخره بازیارم ندارم ... اه اصلا بی خیال ... فردا تفلده صدفه . پس فردا هم نوشی ... بری صدف یه قاب عکس قرمز خریدم که کلی قلب کنارشه و پایینشم یه خرسه که یه بالش بغلشه ... خیلی خوکشله ... واسه نوشزادم یه خوک گنده ی صورتی .اونم خیلی نازه ... دیگه میخوام برم بخوابم . چقد این فیلمه قشنگ بود . تموم شد . شب بخیر .

گاهی حس میکرد...

ساعت 11 جمعه شب . یه ساعت دیگه جمعه تموم میشه ... اما غمش تا شنبه صبح باهاته . از صبح خونه نبودی اما دلت گرفته . پاتو که میذاری تو ماشین شروع میشه . دوباره دلگیری جمعه میاد سراغت . نزدیکای گیشا که میرسی فک میکنی همین جاهاس الان تو این ساعت . اما یهو یادت میاد 11 ماهی که میشه که رفته !!! آسمون داره میباره . یاد یک سال قبلت میفتی و حالی که داشتی . دلت میخواد تو هم بباری . اما هنوز جرات آسمونو پیدا نکردی . شایدم قبلن داشتی و حالا از دستش دادی .مثل خیلی چیزای دیگه که از دستشون دادی ... و حتما در آینده ای نزدیک حسرت اونا هم به دلت خواهد موند .مشل همین حسرت همین چیزایی که تو وجودت رشد کرده و هر روز بیشتر میشه ... .

چرا همه فکر میکنن تو هنوز باید همون باشی بدون هیچ تغییری ؟!!! نمیخوای بهشون بگی که بابا تو دیگه اون نیستی تو الان فرق کردی ... شدی یه احمق ...

گاهی حس می کرد 

تیتر آخرین نوشتشو حفظ شدی انقد که روزی دوبار سه بار چک کردی اون وبلاگ لعنتی رو تا ببینی  آپ میکنه یا نه .شاید بفهمی کی اینجا بوده ... انقدر تو این مسنجر لعنتی زل میزنی که چشمات میخواد در بیاد . واسه اینکه شاید آن لاین شه ... اونم یه احتماله ... شاید ... و این شاید چند ماهه که به حتم تبدیل نشده و مطمئننا اون پرونده ی یه همچین شخصیو به اسم تو ، یه جای مغزش باشگانی کرده و یه چندتا قفلم زده بهشو کلیدشم یه جا گم و گور کرده که حتی وسوسه نشه واسه یه بار نگاه کردن بهش ...

چقدر دوست داشتی اون فیلمو همونی که یه بار دیگه هم قبلا دیده بودیش .قبلا یعنی خیلی وقت پیشا ... (پاییز در نیویورک ) امروزم میخواستی ببینیش تنهایی اما نمیشد ...

فردا مدرسه داری؟؟ احمق پس چرا درس نمیخونی ؟؟؟ تو نمیخوای کنکور بدی مگه ؟ حالا بر فرض بخوای دوساله هم بخونی . به هر حال که باید امسالتم خوب بخونی ...

چرا میخوای بالا بیاری ... ؟ بعضی از آدما چه قدر بی شعورن در حین اینکه خیلی ادعاشون میشه وبقیه هم تحویلشون میگیرن ...

ببینم یه سوال اساسی دارم ازت ... درست جوابمو بده چرا تو همش سیگار دلت میخواد ؟؟؟ میدونی که اون خوشش نمیاد ... هیچکس خوشش نمیاد ... چرا تو دوس داری؟

به نظرت تو این ماجرا کی مقصره ؟ اون یا تو ؟ آره منم فک میکنم بیشتر تو   ، تو که تو اوج بچگی عاشق شدی ؟ آخه تو رو چه به عاشق شدن ؟

بابا همه جا باهاته ... بابا میاد تو خوابت چند شبه ... برات دعا میکنم امشبم بیاد ... بابا دوست داره ... امشب اگه اومد به خوابت بهش بگو تو هم چقدر دوسش داری ... بهش بگو وقتی یادت میاد که مرده و رفته انگار جنون بهت دست میده ... یادته وقتی اون موقع ها بابا میرفت ماموریت چقدر براش گریه میکردی ؟ یادته  بالششو میگرفتی تو بغلتو بو میکردی ... اون موقع خیلی کوچولو بودی ..شاید فقط 10 -11 سالت بود ... کلی باهاش تلفنی حرف میزدی و مامان براش میگفت چی کار میکنی ... اصلا فکرشم میکردی یه روز اینجوری بره و دیگه نیاد حتی نتونی باهاش تلفنی حرف بزنی ... حتی دیگه بوی ادکلنشم رو بالشش نباشه که بتونی بوش کنی ... فکرشم میکردی این چهار سال و خورده ای مثل برق و باد بگذره ... 4 خرداد میشه 5 سال ... تو داری همینجوی بزرگ میشی بدون اینکه دیگه وجود بابا رو حس کنی ... اون پیشته اما تو حسش نمیکنی ... میدونم بهش احتیاج داری اما اون نیست ...به این دقت کردی که چقدر شبیهشی ... حتی خودتم بعضی وقتا متوجه شباهت های رفتاریتم میشی ... و اونجاس که دوباره دلت واسش بدجوری تنگ میشه ... چه قدر دلت شکسته بچه جون ... هنوز تو سنی نداری که ... چرا انقدر گرفته ای ... چرا اینجوری... چرا انقدر دلتنگ ... آخه چرا ؟؟؟

دیگه کافیه خسته نشدی ... ؟ منم نشدم دلم میخاد بنویسم اما نه ... دیگه کافیه ... چرا دوباره گریت نمیاد به قول بچه ها که از قول سیاوش میگن گریه کن .گریه قشنگه . گریه سهم دل تنگه ... . سعی کن شاید شد ... شاید ...

 

رفیق روزهای خوب رفیق خوب روزها

همون به نام خدا که بالای برگه ی امتحانم نوشتم کمکم کرد ...

عمرا فکرشم نمیکردم بتونم به بیشتر سوالا کاملا درست پاسخ بدم اما یه دفعه انگار اعتماد به نفس گرفتم .حتی تونستم یکی از سوالایی که اصلا درسشو از اول سال تا الان نخونده بودم درست جواب بدم ! کلا شاید صب یه یه ساعتی دفتر ریاضیمو ورق زدم ! اما بازم خیلی خوب بود. الان یکم خوشحالم . 5 دقیقه مونده که برگه هامونو جمع کنن ! بعدش امتحان فیزیکه . اونم خوب میدم . اعتماد به نفسم رفت بالا اصلا . این عالیه . خدایا متشکرم . خدایا دوست دارم . دوست دارم . دوسسسستتتتت دااااااااااررررمممم ...  .

 

من از تو دل نمیبرم اگرچه از تو دلخرم

اگزچه گفته ای تو را به خاطرات بسپرم

هنوز هم خیال کن کنار تو نشسته ام

منی که در جوانی ام به خاطرت شکسته ام

تو در سراب آینه شبانه خنده میکنی

من شکست داده را خودت برنده میکنی

نیامدی و سالها نظر به جاده دوختم

بیا ببین که بی تو من چه عاشقانه سوختم

رفیق روزهای خوب رفیق خوب روزها

همیشه ماندگار من همیشه در هنوز ها

صدا بزن مرا شبی به غربتی که ساختی

به لحطه ای که عشق را بدون من شناختی

من از تو دل نمیبرم اگر چه از تو دلخرم

اگرچه گفته ای تو را به خاطرات بسپرم

هنوز هم خیال کن کنار تو نشسته ام

منی که در جوانی ام به خاطرت شکسته ام

تو در سراب آینه شبانه خنده میکنی

من شکست داده را خودت برنده میکنی

نیامدی و سالها نظر به جاده دوختم

بیا ببین که بی تو من چه عاشقانه سوختم

رفیق روزهای خوب رفیق خوب روزها

همیشه ماندگار من همیشه در هنوز ها

صدا بزن مرا شبی به غربتی که ساختی

به لحطه ای که عشق را بدون من شناختی  (محسن چاوشی)

... تنها یک سقوط است که جاذبه زمین مسئول آن نیست فرو افتادن در عشق . - آلبرت انیشتین