زیتون

ناچشیده جرعه ای از جام او عشق بازی میکنم با نام او

زیتون

ناچشیده جرعه ای از جام او عشق بازی میکنم با نام او

(۱۲) خداحافظ تابستون

حدودا 4 ساعت دیگه تابستون تموم میشه   . یاد تابستون پارسال افتادم .همه چیز تقریبا خوب بود .منم خوب بودم. هنوز مجبور نبودم تظاهر کنم .اما حالا این تابستونم تموم شد و من ومن ومن ... . تغییر کردم من دیگه اون دختر شاد و سر حال شیطون نیستم اونی که     ... . اما حالا اینا مهم نیست من باید فقط تلاش کنم .و میکنم .

نمیگم فک نمیکنم به گذشته اما خودمو باهاشون آزار نمیدم  .به خوبیاش فک میکنم .به خوبیایی که داشت ..

اما من نگرانم نگران زمستون نگران برف . نگران بارون . هنوز پاییز نیومده نگران زمستونم ؟ خب من یکم حالم خرابه ! اینو همه میدونن  . اما واقعا دوست ندارم یادم بیاد چه حالی داشتم پارسال  ! حال بدی نبود شاید هم بود .یه حالی که عشق و نفرت با هم قاطی بود . عشق ، نفرت ، ترس ، ترس از دست دادن ، نگرانی ، نگرانی برای کسی که ... . آه خدای من .حالا که گذشته .انگار همه چیز تموم شده .چیزایی که حتی شروع نشده بود  !!!

به هر حال دیگه کمتر میام اینجا  .البته که میام .چون آرامش میگیرم اینجا .اما کمتر . یه خداحافظی تابستونه داشته باشم. برام دعا کنین خوب درس بخونم. من باید یه رشته خوب قبول بشم .باید پارسالمو جبران کنم .تلاش میکنم و میدونم که موفق میشم .شمام برام دعا کنین . ممنونتون میشم.

یه خداحافظ داغ تابستونیم تقدیم شما دوستای گلم .

ناراحی نشینا بازم میام پیشتون  .  خدا نگهدار

(۱۱) سوال احمقانه !‌

من : اون نمیفهمه که من ... .

اون : مگه هنوز دوسش داری؟!

من : !!! عجیبه ؟!

اون : نه اصلا !

پس چرا این سوال احمقانه رو پرسید؟!!!

(۱۰) یه روز متفاوت

 

وای که امروز چه روزی بود  .منم که قاطیییییییییییی چه شود !  اما واقعا بعد از این همه تکرار خیلی تنوع بزرگی بود ! از دیشب با مامان قرار گذاشتم که صب بریم طرفای مخبرالدوله که واسه من جیر بخریم که مامان جونم واسم کت دوزندگی کنه  ! صبم که دیگه یه تکونی دادیم به خودمونو بعد از کلی خواهش تمنا از طرف مامان یکم زود تر از خواب پاشدم . حالا  باید حمومم میرفتم دیگه تا جنبیدم به خودم ساعت نزدیک دوازده بود دیگه رفتیم . یه مغازه بود که مامانم دیده بود از قبل اما رفتیم اونجا و یه پارچه دیدم که خیلی خوشرنگ بود قهوه ای سوخته همونی که من میخواستم بود .اما نداشت ازش اونقدی که ما میخواستیم خیلی کم بود  .قهوه ایای دیگشم به قرمزی میزد .حالا منم خوشم اومده بود از اون هر چی مامانم گفت بقیه هم خوبه گفتم عمرا نمیخوام  ! بعد آقاهه خیلی مهربون بود  شاگردششو فرستاد پیش دادشش ببینه میتونه برامون پیدا کنه یا که نه ؟! مام رفتیم کوچه برلن که یه دوری بزنیم تا شاگردش بیاد .من انقد اینجور جاها رو دوست دارم خیلی باحاله کلی از این چیزای کوچولو  و خورده ریز آدم میتونه بخره من که کلی کلیپس و گله سر و جوراب و از این چیزا خریدم وقتی هم برگشتیم آقاهه گفت  شاگردم رفته اما اونم نداشته من که حالم گرفته شد  کلی هم ازش پرسیدم جای دیگه ای نیست اونم چند جا زنگید برامون اما آخرش یه آدرس داد گفت برین از اینجا بگیرین .سه تا کوچه بالاتر بود . آقا چشمتون روز بد نبینه چه جایی بود  ! یه کوچه ی پهن و طولانی که کلی مغازه و پاساژ بود توش همه هم مغازه های جیر وچرم یه مدلی بود خلاصه .یدونه زنم نبود اونجا همه مرد  !

تازه فهمیدیم آقاهه چرا از اول آدرس اونجا رو به ما نداده بود   .کلی خطری بود خب  ! منم که تیپ آرایشو .رنگ و وارنگ ! خلاصه چند تا مغازه رو دیدیم اما اونی که من میخواستم نبودن ! حالا هی از من اصرار که بریم تو این پاساژا هی مامان میگه نه نمیام .بریم اونجاها خطرناکه همه مردن  .میگم خب باشن بابا به اونا چی کار داری نمیومد که .این مامان ما هم معلوم نیست چه جوریه یه جا انقد شجاع میشه که گند میزنه به همه چی یه جام انقد ترسو که اونم نمیدونه آدم چی کار کنه  .حالا منم اون وسط شاعرانه بازیم گل کرده و لطیف شدم به مامان میگم من نمیام من باید اینا رو ببینم تو داری حق انتخابو از من میگیری !!!  (انگار میخواستم زن بگیرم شوور کنم !!) خلاصه رفتیم .همه هم تعجبیده بودن که ما اون وسط چی کا میکنیم .اما واقعا واسه من مهم نیست .آدم باید در حین اینی که یه زنه یه مرد هم باشه ! این خیلی مهمه اونم تو این جامعه با این مردای ندید پدیدی که ما داریم   ( آقا پسر گل شما به خودت نگیر ! چون شما که اینجوری نیستی هستی ؟؟!!  ) . آره خلاصه منکه پیدا نکردم کیس مورد نظرمو !!! نخریدم دیگه   !! حالا بهمون گفتن برین بازار اونجا داره .دیگه مامان خودش بره دیگه من که وقتم پر شد !

حالا یه چیزیو یادم رفت بگم که تو یکی از همین مغازه ها یه جیر بود که بد نبود گفتیم اونو بگیریم گفتیم چه قدر بده بهمون .پسره ی خنگ خر گذاشته رو زمین حالت عمودی بعد متر کرده بعدش با کاتر میبره جیرو مامانم بهش گفت این کج میشه ها اونم گوش نکرد بعدش که داد به مامان .اونم تاش کرد دید بعله کج شده حالا اون یکیم میگه فلانی میخوان همینو بده بهشون اگر نه هم که هیچی .منو بگی میخواستم بزنم تو دهنش .به مامانم گفتم بریم نمیخواد مامانمم که بیچاره خوشباور میگه واسه چی دوباره برامون میبرن  .میگم مامان جان نشنیدی چی گفت میگه گفت دوباره میدم بهت . .گفتم بیا بریم اومدیم بیرون یارو میگه به زن جماعت نباید چیزی فروخت دلم میخواست برگردم بزنم تو دهنش مرتبکه احمق حمالو   تازه جوونم بود .این جوونامونم از این عهد قاجاریا بدترنا . خب سطح فکر که پایینه همینم میشه دیگه !

برگشتنم که خط ویژه بود و با اتوبوس اومدیم توی سهروردی بودیم که یهو خانومه بغل دستیه من یه جیغ بلند زد منم یه متر پریدم هوا یهو تو خیابونو دیدم که یه ماشین زد به یه موتوریه و موتوریه کلاش از سرش در اومد و خودشم پرت شد رفت زیر ماشین یه عابرم وسط خیابون ولو بود . کف خیابون شد پر خون !  من که نفسم بالا نمیومد . خیلی حالم بد شد اما زنده بود عابر نیم خیز شد ولی بدنش خون بود . همه جمع شدن دورش . موتوریه هم از زیر ماشین اومد بیرون اونم پر خون بود . خیلی حالم بد شد    .موتورشم که تتیکه تیکه شد . اتوبوسم تو ترافیک واساده بود مام همه این صحنه هارو دیدیم ! حالا زنه بغلیه من برگشته میکه آره من از دیشبم همینجوری خوابای بد میدیدم !‌منم اینجوری    دلم میخواست بگم آخه به تو چه اون یارو یه چیزیش شده چرا ربطش میدی به خوابای خودت . بچه ها بیاین دعا کنین براشون که خوب شن .امیدوارم زنده باشن .زنده و سالم بشن .خیلی ناراختم براشون عوضی اونیم که زد در رفت .بی وجدان  ! خیلی از این بی وجدانا دیدم .خیلیییی . بچه ها دعا کنین براشون .واسه این بیوجدانا هم دعا کنین وجدان چیزه خوبیه آدم داشته باشه . نمیدونم اونا کی بودن شاید پدر چند تا بچه شاید نون آور یه خانواده. خدایا خوبشون کن اگه زندن . اگرم که نه خدا رحمتشون کنه .خب اونا شهید شدن . بچه ها دعا کنین .   

ببخشین آخر کاری ناراحتتون کردم اما اونا به دعاهای ما هم احتیاج دارن . شبتون خوش     

(۹) پاییز

فقط چند روز دیگه به تولد پاییز مونده .پاییز با اون برگای زرد ونارنجی پای درختا و تو پیاده رو . قدم های من که دوست دارن از روی همشون عبور کنن وصدای قشنگ خش خششون که توی گوشهام میپیچه . چه قدر لذت بخشه  با رویای با تو بودن و من هنوز نتونستم به رویا عادت کنم. و من هنوز میخوام که خودت باشی نه رویات . و بعضی وقتهاست که میخوام برای یک لحظه هم که شده تورو از تو رویاهام بیرون بکشم واینقدر سعی میکنم تا خسته میشم حالا تلاش میکنم که کاملا خودمو تو رویا جا کنم و این شده یه درگیریه بزرگ !

من باز دلم گرفت .چون یاد پاییز افتادم ! یاد بارون ! یاد پارسال ! یاد بارون ... یاد بارون ... بارون ... .

و نمیدونم که چه جوری باید خودمو آماده کنم برای روبرو شدن با بارون با برف .با پاییز با زمستون . تمام زمستونه پیش واشک ریختم و چه حسی بود . حس رها شدن از تمام تعلقات اما این آدمای حسود نذاشتن من با همون حس زندگی کنم . هنوز دارمش اما کمرنگش کردن. شاید هم کمرنگش کردم. حتما خودم خواستم که اینجوری شد . همونطور که خودم این حسو به وجود آوردم البته که با کمک تو . تویی که کاملا بی تقصیری .تویی که نمیخواستی اینجوری بشه .تویی که قبلا عاشق شده بودی و از قبل خوب میشناختی بارونو پاییزو .زمستونو برفو و ایندفعه عاشق کردی و چه راحت همه چیز رو خیلی ساده فرض کردی و خیلی ساده بهم گفتی که دروغ میگم . و خیلی ساده بهم تهمت زدی ... . وحالا من موندم با پاییز .با زمستون .با برفو بارون . نمیدونم چه جوری باهاشون روبرو میشم ... .

       

(۸) راز !

 

وای خدایا از از دیشب تا حالا که مامان یه رازی رو برام گفته پاک قاطی کردم.   گفت خودش که من جنبشو ندارما . گفت هنوز اونقدر بزرگ نشدی که بگم برات اما من اصرار کردم . دیونش کردم خب اونم گفت دیگه  .یه چیزی بود در مورد یه نفری ! اه حالم بد شد .خودمونیما چقدر این مردا پستن ! چه قدر آشغالن ! ( آقای عزیزی که اینجارو میخونی با شما نیستما ! با هموناییم که اینجورین ) وای چه طور یه پیرمرد 60 ساله به خودش اجازه میده از یه دختر 15 ساله خواستگاری کنه ؟  .اونم از دختر نازی که من میشناسم  .  اونم زمانی که اون بچه به شدت مریضه و رو تخت بیمارستانه ! حالا میگم پیر مرد 60 ساله یه چپو چوله نیاد تو ذهنتون . یه پیرمرد پولدار ، خوشتیپ و باحال بیاد لطفا  ! تو ذهنتون !  اه همه چیش بخوره تو سرش مرتیکه دو تا زن گرفته ! یه دختر 3 -4 ساله داره به جز نره خرای دیگش !!! بعد این مدلی. نمیدونم مامان اون بیچاره که حرفای اینو شنیده چه حالی شده اما اگه من بودم میزدم تو دهنش . راستی میگم چرا قطع رابطه شده خیلی وقته بین این خونواده ها . پس همین بوده . به قول گیلاسی تف تو این زندگی . اگه به من باشه تف تو اون کله کچل این مرتیکه نکبت !!! اه اه اه .حالم به هو خورد .کثافتا فک میکنن همه چیرو میشه با پول خرید .تف تو اون پولتون بیاد   ! ( آقا پسر محترم فهمیدی اینشالله دیگه که من با کدوم دسته از مردا بودم دیگه ؟ خب خدا رو شکر  !) ... . راستی واقعا این آدما کتک میخوان نه ؟

دیدین دیروز نرفتم پیش بابا .؟! خب سه شنبه دیگه با مامان اینا میریم ! یه هفتته دیگم که مدرسه ها شروع میشه و دیشدرن دیشدرن میشه  ( چه ربطی داشت ؟! )  

دیگه حرفای عشقو گوش نمیدم ! دیگه تنهایی رو به جون خریدم ! نمیشه باورم شیدایی عشق ! آخه از عاشقی خیری ندیدم ! برای باور یه عشق ساده  ! چه حرفایی از این و اون شنیدم !

ای بابا .بابابابا ! این آهنگ فرزانس فک کنم . داشتم می گوشیدم خوشم اومد بنویسم .          

دل دیوونه بسه بی قراری ! یه عمره من پیاده تو سواری ! نمیشه باورت یه عشق ساده ! هنوز تو زندگیم یه گل نداده ! دیگه عاشق نمیشم ! دیگه خونه به دوشم ! دیگه بازی تموم شد ! دیدی عمرم حروم شد !

گشنگه به نظرم .اینا رو داداش جونم کشفیده ! هنوز کوشولوئه ها .اینا رو میذاره میره تو حس انگار 10 سال شکست خورده !!!

بابا این شعرا مال ما پیراس که تو عشقمونم شکست خوردیم .نه مال شماها مادر جان ... .

من الان اینارو آن لاین نبشتم . آخه فک کردم شاید بیاد . میخواستم باهاش حرف بزنم یکم ! شایدم آن باشه .اصلا همیشه اینویزه . خدایا چه جوری مارو گرفتار کردی . اون اون سر دنیا .ما این سر دنیا. بعده اون همه دعوا . هنوز دل براش تنگه اما ! ( باز شعریدم ؟ یا ... .  )

من برم دیگه همتون خوش باشین این جمعه شبو .با عشقاتونم خوب باشین. با هم دهوا نکنین حیف این روزا تباه بشه ما که خودمونو تباه کردیم. درسته هنوز کوشولوییم اما یه جوراییم  خیلی مامان بزرگیم همه اینو فهمیدن . ( باز مامان بزرگ حرف زد ؟! )

من دیگه برفتم. بابای .بوووووووووووس. (این واسه خانوما بود .آقایون اصلا خوشال نشن ) خب واسه اینکه حسودیتون نشه اینم مله شما.    ببخشین که همین از دستم بر میومد .