زیتون

ناچشیده جرعه ای از جام او عشق بازی میکنم با نام او

زیتون

ناچشیده جرعه ای از جام او عشق بازی میکنم با نام او

عروسیییییییی

1)     کتابخونه خیلی حال میده ... مثه آدم درس میخونیم ... دلم تنگ شد براش امروز نرفتم ... حالا باید تو خونه بخونم و میدونم مثه آدم نمیشه ! خب از یه زیتون چه توقعی دارین ؟!

2)     یه خبر جذاب اینکه گوش من از اون موقع که خوب نبود هنوزم نیست !  نه به اون شدت ... یعنی درد نداره ولی هفتهی دیگه یکیش باید ساکشن بشه یکیشم باید شستشو بده دکی جون ... دکی رو هم عوض کردم فرق چندانی با اون نداره جفتشون خوبن ... اما نزدیکتره به جاش ! خولاصه اینو میخوام بگم یه آنتی بیوتیکای قویی بهم داده (سیپروفلوکساسین ) کلی عوارض خفن داره ... حالا چند روزم هس که بنده به شدت پای راستم میگیره یا دست چپم پریشب با گریه از خواب پریدم از گرفتگیه پام ...دیروزم سر کلاس ییهو سه تا از انگشت کوچیکه ی پام گرفتن ...خولاصه که ما تمام مدت بیماریم ... یعنی دیگه باید گفت مرض داریممممم  ..آیییی الان قلبمم یک دردی میکنه ها ..سابقه نداشته ... فک کنم مال خستگیه این هفته اس ... شبی 5 ساعت خوابیدم بعد که رفتم 10 ساعت نشستم روی صندلی بعدم کلاس ... خب همین میشه دیگه ...

3)     ایروبیک میخوام ... کی شنبه میاد ؟

4)     راستی یه خبر توووووپپپپپپ جمعه عروسیه پژمان بازغیه .. با یکی از دوستای عمم اینا ... منممممممممممممم میخوااااااااااااااااااااااااممم برم عروسیییییییییییی ... (یه عروسی داریم خودمون هفته دیگه اما من اینو میخواااااااممم ) زنشم همون تو تلوزیونه ... هنرپیشه نیسستا ! نمیدونم دقیققا یادم نیست فک میکنم طراح صحنه ای ..تدوین گری ...یادم نیست ... اسمشم نگم بیتره ... تابعدا ... ولی منم میخواستم که برممممممم ... هیچکی منو دوس نداره ... هیچکی منو نبرد ... عمه میگه برات با گلزار عکس میندازم میدم بهت ... ( کی گفته من گلزارو دوس دارم آیاااا؟)

5)     فردا آزمون دارم مثه همیشه تموم نکردم چیزایی رو که خوندم ... عیبی نداره ... دیگه دستم اومده چی کار کنم ... تازه فقط 4 روزه رفم کتابخونه ... حالا به جاش از هفته ی بد میدونم چی کار کنم ...

6)     کنسرت حمید عسگری رو هم میرم ...امیدوارم خوب باشه ...

7)     الان به یکی از دوستای قدیمیم فک میکردم ... چقدر نامرده ... خیلی بد رفت ... من که نفهمیدم چرا ؟؟؟ خیلی خوشحال و بد ... دیگه خبری ازش نشد ... از مام حالی نپرسید ... خیلی ناراحتم کرد ... تا زمانی که بود دوست خوبی بود ... حالام هر جا هست و هر کاری میکنه خوب باشه ... اما این دلیل نمیشه که من نگم نامرده هاااااا ... میگم ..خوبشم میگم ...

 

دوباره آمدیم ...

1)*رتبه 257 کشوری کنکور کنکور تجربی مال منه .حالا میبینین !!

*رتبه 1 کنکور ارشد 86.

*رتبه 26 کنکور هنر 86 مال منه !

*نابرده رنج گنج میسر نمیشود.

*مهندسی کام÷یوتر سراسری 86

*دعا کن امسال ارشد قبول شم وگرنه !!

دیروز بالاخره رفتم کتابخونه ... خیلی خوب بود خوب خوندم ... بهتره بگم واقعا خوندم ... اینا رو روی میزنوشته بودن بچه ها ... یعنی به نظرتون چند تاشون به آرزوشون یا بهتره بگم هدفشون رسیدن ؟؟؟!!!

2) کنسرت آریانه هفته ی دیگه مثه اینکه با کرس دبرگ ... دوس دارم برم اما بنا به دلایلی نمیشه ... خیلی مهم نیست برام البته ... همین عسگری هم یکشنبه است ... نمیدونم شاید اونو رفتم ... شاییییییددددد ....

3) تازه از ایروبیک اومدم ... صب یه ربع دیر رسیدم ... خواب موندم ... بر خلاف همیشه نشستم قشنگ صبحانه خوردم ... بعدشم سه ساعت ارایش کردم ... انگار نه انگار که دیرم شده ... بارونم که شدید پدرم در اومد تا ماشین بگیرم ... ولی به هر حال رسیدم ... برگشتن تو ماشین الهه جون (خانوم مربی و مامان نوشی ) میگه با این همه سختیی که اومدی معلومه که علاقه مند شدی .. کلی خوشحال شده بود از این مساله ... راس میگه ! 10 بار میخواستم برگردم خونه اما انگار یه حسی جلوم رو گرفت نذاشت برگردم !!!

4) راستی سلام ... دوباره برگشتم ... فک کنم هنوز دوس داشته باشم اینجا رو ... یکم دوس داشتن هم کافیه برای شروعی دوباره اما نمیدونم چرا خیلی وقتا نمیشه انگار !! بیخیال مهم نیست ... میرم درس بخونم ... لطفا دعا کنین اونی که میخوام بشه تا بعد بگم قرار بوده چی بشه (کنکورمو میگم ) ممنونم ...