زیتون

ناچشیده جرعه ای از جام او عشق بازی میکنم با نام او

زیتون

ناچشیده جرعه ای از جام او عشق بازی میکنم با نام او

یعنی من توقع زیادی دارم ؟!!!

ناراحت شدم از دستش ... همیشه انگار انتظار زیادی دارم از همه ... خب انتظار داشتم بهم خبر بده ! هیچی نمیشد میتونست بگه ... اما خب پسرا اصولا نمیگن ین جیزارو! نمیدونم چی بگم ... اعصابم خورده فعلا ...

 

دیروز رفتیم امامزاده داوود ... از مزخرفم اونورتر بود !!! خیلی از آدمایی که باهاشون رفتیم بدم اومد ... اصلا نمیخوام مکتوبش کنم .بیخیال ...

دارم میرم خونه طناز اینا ... ساعت 11 -12 میان دنبالم ... بقیشو بعدا میگم ...

دلم خیلی تنگهههههههههههههههههههههههههههههه ...............

نظرات 3 + ارسال نظر
محیا جمعه 5 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:52 ق.ظ

همون که خودت گفتی!
از پسرا نمی شه انتظار داشت!
امام زاده داوود کجاست؟ :l
m_omidi_72@yajhoo.com
این هم آی دیمه!
ایمیلم هم هست!
بعدم !
ول کن بابا!سخت نگیر!
شاد باشی ! :*

آره نمیشه !
نمیدونم والا ما فقط رفتیم اومدیم !!!‌ نفهمیدم کجا بود بیرون شهر بود . یه جاده داشت مثه جاده چالوس ... یعنی مردیما !
ادت کدم (=

سعید جمعه 5 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:06 ب.ظ http://mastaneh.blogsky.com

سلام ...

کی؟ چی؟ کجا؟! چه مختصر مفید! اینجوری میخوای هوش خواننده هات رو بسنجی ؟!

والله منم وصف حال مسیرش رو شنیده بودم! منکه نرفتم اونایی که رفتم می گفتن! ماشاالله همش هم به گردشیا! ازونجا نیومده جای دیگه! خوبه تا می تونی با دوستات باش و از حضورشون لذت ببر ... ایشالا که هیچ وقت به وضع و حال من نیوفتی ...

دلت شاد ...

هیچی بابا ... چیز خاصی نیس ! من همیشه توقعم بالاس که برام خاص میشه انگار !!!!!‌
هر چی بود ... کا خلی مزخرف بود !
بابا خب کنکور دادمممممممممم ... الان دار عقده های یک ساله رو خالی میکنم ! یعنی هممون همینیم ...
ای بابا تنهاییم بد نیس ... البته نه واسه همیشه خب راس میگی ... اما در کل خیلی بدم نمیاد یکم تهنها شم ... چی کار کنم هویحوری از این طرف و اونطرف نمیذارن !!!
اما ... (تو کتمنتی که میذارم برات میگم)
دل تو هم شاد ...

محیا یکشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:17 ق.ظ

خونه طناز اینا خوش گذشت؟ ;-)

آره تووووووپ (=

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد