زیتون

ناچشیده جرعه ای از جام او عشق بازی میکنم با نام او

زیتون

ناچشیده جرعه ای از جام او عشق بازی میکنم با نام او

من و آزیو امروز

امروز مامان و مامانیو خاله میخواستن برن سفره ابولفضل . منو آزی هم اونا رو رسوندیمو بعدشم ددر دودور ... میخواستیم دوستان رو هم ملاقات کنیم که نشد (حتما صلاح نبوده اون موقع ! ) مام به عنوان مانتو خریدن رفته بودیم بیرون !!! اما دریغ از این که یه بار پیاده بشیمو و بریم یه مانتو فروشی رو ببینیم فقط ! (به حر حال این چیزا حس میخواد که ما نداشتیم !!!) مام رفتیم میرداماد ذرت خوردیم از اونجا هم رفتیم شهرک یه چند تا دور زدیمو یکم آقای پلیس دیدیم دیگه شب شده بود اومدیم خاتون شم خوردیم ... بعدم زنگیدیم به اینا که گفتن تموم شده سفرشونو مام راه افتادیم بریم دنبالشون یه دوباره یه دورم تو دولت و پاسداران زدیم بعد رفتیم دنبالشون ... خلاصه که آزیه بیچاره از کت وکول افتاد انقدر رانندگی کرد ... منم هی چرت وپرت گفتم خندیدیم !!! ولی کلا خوش گذشت بهمون ... دیگه خسته ام حوصله نوشتن ندارم !!! تا بعد ...

نظرات 5 + ارسال نظر
محیا یکشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 05:55 ب.ظ

پس حسابیییی خوش گجذشته خانوووومی :*

آره ... مام خلیم دیگه مجبوریم یه جوری خودمونو دور کنیم بعضی وقتا از این دنیای لعنتی !

سعید یکشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:54 ب.ظ http://mastaneh.blogsky.com

سلام ...

همین شماهایید که با مصرف نا به جای بنزین باعث میشید که بیان سهمیه بندی کنن و ما عیالوارها از کار و زندگیمون بمونیم!!!
خارج از شوخی فکر می کنم زندگی کردن یعنی همین! گشتن و چرخیدن و گفتن و خندیدن! و حتی ذرت خوردن ...

حتما قسمت نبوده و صلاح کار توش نبوده ...

آخ اگه بدونی ... یعنی کلمون کنده شده سر اسن بنزینه !
ولی من فک نمیکنم ! خیلی این زندگی کوچیکه !
حتما ..

ایرج دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:22 ب.ظ http://erajn.blogskay

سلام دوست عزیز خسته نباشید مخواستم اگه مایل باشی با شما تبادل لینک کنم من منتظر جواب شما هستم با تشکر به وبلاگ من حقیر هم سربزنید هر چه بخوای هست

سلام ممنونم از پیشنهادتون وبلاگ جالبی دارین اما من موافق نیستم ... شرمنده .

امیر دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:37 ب.ظ http://namira.blogsky.com

سلام دوست قدیمی
خیلی اتفاقی اینجا رو پیدا کردم
از رو اسم وبلاگت یادم امد که قبلا اینجا امده بودم!
چقدر تغییر کرده !
به هر حال امیدوارم موفق باشی
الله حافظ!

سلام
چه تغییری؟ من که کاریش نکردم !
ممنونم.

محیا جمعه 26 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:31 ب.ظ

کجایی تو؟

خونه بابابزرگم بودم ((:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد