زیتون

ناچشیده جرعه ای از جام او عشق بازی میکنم با نام او

زیتون

ناچشیده جرعه ای از جام او عشق بازی میکنم با نام او

گاهی حس میکرد...

ساعت 11 جمعه شب . یه ساعت دیگه جمعه تموم میشه ... اما غمش تا شنبه صبح باهاته . از صبح خونه نبودی اما دلت گرفته . پاتو که میذاری تو ماشین شروع میشه . دوباره دلگیری جمعه میاد سراغت . نزدیکای گیشا که میرسی فک میکنی همین جاهاس الان تو این ساعت . اما یهو یادت میاد 11 ماهی که میشه که رفته !!! آسمون داره میباره . یاد یک سال قبلت میفتی و حالی که داشتی . دلت میخواد تو هم بباری . اما هنوز جرات آسمونو پیدا نکردی . شایدم قبلن داشتی و حالا از دستش دادی .مثل خیلی چیزای دیگه که از دستشون دادی ... و حتما در آینده ای نزدیک حسرت اونا هم به دلت خواهد موند .مشل همین حسرت همین چیزایی که تو وجودت رشد کرده و هر روز بیشتر میشه ... .

چرا همه فکر میکنن تو هنوز باید همون باشی بدون هیچ تغییری ؟!!! نمیخوای بهشون بگی که بابا تو دیگه اون نیستی تو الان فرق کردی ... شدی یه احمق ...

گاهی حس می کرد 

تیتر آخرین نوشتشو حفظ شدی انقد که روزی دوبار سه بار چک کردی اون وبلاگ لعنتی رو تا ببینی  آپ میکنه یا نه .شاید بفهمی کی اینجا بوده ... انقدر تو این مسنجر لعنتی زل میزنی که چشمات میخواد در بیاد . واسه اینکه شاید آن لاین شه ... اونم یه احتماله ... شاید ... و این شاید چند ماهه که به حتم تبدیل نشده و مطمئننا اون پرونده ی یه همچین شخصیو به اسم تو ، یه جای مغزش باشگانی کرده و یه چندتا قفلم زده بهشو کلیدشم یه جا گم و گور کرده که حتی وسوسه نشه واسه یه بار نگاه کردن بهش ...

چقدر دوست داشتی اون فیلمو همونی که یه بار دیگه هم قبلا دیده بودیش .قبلا یعنی خیلی وقت پیشا ... (پاییز در نیویورک ) امروزم میخواستی ببینیش تنهایی اما نمیشد ...

فردا مدرسه داری؟؟ احمق پس چرا درس نمیخونی ؟؟؟ تو نمیخوای کنکور بدی مگه ؟ حالا بر فرض بخوای دوساله هم بخونی . به هر حال که باید امسالتم خوب بخونی ...

چرا میخوای بالا بیاری ... ؟ بعضی از آدما چه قدر بی شعورن در حین اینکه خیلی ادعاشون میشه وبقیه هم تحویلشون میگیرن ...

ببینم یه سوال اساسی دارم ازت ... درست جوابمو بده چرا تو همش سیگار دلت میخواد ؟؟؟ میدونی که اون خوشش نمیاد ... هیچکس خوشش نمیاد ... چرا تو دوس داری؟

به نظرت تو این ماجرا کی مقصره ؟ اون یا تو ؟ آره منم فک میکنم بیشتر تو   ، تو که تو اوج بچگی عاشق شدی ؟ آخه تو رو چه به عاشق شدن ؟

بابا همه جا باهاته ... بابا میاد تو خوابت چند شبه ... برات دعا میکنم امشبم بیاد ... بابا دوست داره ... امشب اگه اومد به خوابت بهش بگو تو هم چقدر دوسش داری ... بهش بگو وقتی یادت میاد که مرده و رفته انگار جنون بهت دست میده ... یادته وقتی اون موقع ها بابا میرفت ماموریت چقدر براش گریه میکردی ؟ یادته  بالششو میگرفتی تو بغلتو بو میکردی ... اون موقع خیلی کوچولو بودی ..شاید فقط 10 -11 سالت بود ... کلی باهاش تلفنی حرف میزدی و مامان براش میگفت چی کار میکنی ... اصلا فکرشم میکردی یه روز اینجوری بره و دیگه نیاد حتی نتونی باهاش تلفنی حرف بزنی ... حتی دیگه بوی ادکلنشم رو بالشش نباشه که بتونی بوش کنی ... فکرشم میکردی این چهار سال و خورده ای مثل برق و باد بگذره ... 4 خرداد میشه 5 سال ... تو داری همینجوی بزرگ میشی بدون اینکه دیگه وجود بابا رو حس کنی ... اون پیشته اما تو حسش نمیکنی ... میدونم بهش احتیاج داری اما اون نیست ...به این دقت کردی که چقدر شبیهشی ... حتی خودتم بعضی وقتا متوجه شباهت های رفتاریتم میشی ... و اونجاس که دوباره دلت واسش بدجوری تنگ میشه ... چه قدر دلت شکسته بچه جون ... هنوز تو سنی نداری که ... چرا انقدر گرفته ای ... چرا اینجوری... چرا انقدر دلتنگ ... آخه چرا ؟؟؟

دیگه کافیه خسته نشدی ... ؟ منم نشدم دلم میخاد بنویسم اما نه ... دیگه کافیه ... چرا دوباره گریت نمیاد به قول بچه ها که از قول سیاوش میگن گریه کن .گریه قشنگه . گریه سهم دل تنگه ... . سعی کن شاید شد ... شاید ...

 

نظرات 14 + ارسال نظر
الهام شنبه 18 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:30 ق.ظ

آه که چقدر از این جمعه متنفرم

درسته روز مقدسیه..ولی برا من خیلی عذاب آوره...
برم بخونم

روز سنگینیه ...

الهام شنبه 18 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 01:07 ق.ظ

نفرین به دست سرنوشت ...الان این داره پخش میشه از رادیو..میدونی خیلی همدمه خوبیه این رادیو..بخصوص برای شبایی که بارانی هستی...
این جمعه...جمعه ها سالهاست منو می کشه...مثل اینکه تنها من نیستم همه اینطوری هستم...
بابا....بابا....چقدر دوس دارم بر می گشتم به بچگیهام

تو هم ....امشب شاید صد بار مسنجرو باز کردمو شایدم۱۰۰بار وبلاگ زهرماریشو..که ببینم اومده یا نه...و همش نه

شاید داره این جمله داره برا من مصداق میشه که:
از همون لحظه که گفتی میرم اما برا می گردم...می دونستم که یه عمری دنبالت بگردم.....
این اهنگو شنیدی که...
دل تنگ...دل نگران..همشو درک می کنم....چون خودمم عینن همینارو دارم....
صبر و بازم صبر حلال مشکلته؟؟؟مگه نه؟؟؟
بوسسسسسسس

آره جمعه ها ... مخصوصا اگه منتظر باشی
آره منم بابامو میخوام (گریه )
یعنی آ]رش نیومد ؟؟؟‌مگه قرار نذاشتین باهم ؟
نه نشنیدم اما چقدر جالبه ...
نه !!!‌ حلال مشکل نیست ... فقط یه نوع خود گول زنیه همین !!!
بوووسسسسسسسسس .

زیتون شنبه 18 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 01:01 ب.ظ

چه قشنگ نوشتی ... تو هم حس منو داشتی نه؟

آره ... آره ... آره ...

الهام شنبه 18 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 02:49 ب.ظ http://www.sarzaminsong.com/Sarzaminmusic/Persian/24KB/Habib%20&

سلام زیتون جونم

آدرس اهنگو برات میذارم خواستی دانلود کن..البته تو قسمت ادرس وب...
خیلی قشنگه یعنی برا من..خیلی هم دوسش دارم
از حبیب و محد..پدر و پسر خوندن

سلام عزیزم
ممنونم اما اینجوری صفحه باز نشد . خودم الان میرم ببینم پیداش میکنم ...
اسم آهنگ چیه؟

الهام شنبه 18 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:45 ب.ظ

http://www.sarzaminsong.com/Sarzaminmusic/Persian/24KB/Habib%20&%20Mohamad%20-%20Khodeshe/04_%20Lahzeh%20(Mohamad).mp3

این دیگه حتما باز میشه

لحظه..اسمش اینه

آهان قربونت . همین اسمش کافیه میرم الان میبینمش . من خودم با سرزمین رفیقم (چشمک)

هومن شنبه 18 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:48 ب.ظ http://www.hoomy.persianblog.com

خیلی چیزا دلم می خواست بگم.ولی حس کردم درست نیست بگم.می دونم ته قلبت ار دست من یکم شاکی ولی نمی دونم چی کار کنم..با شعر اون آهنگ سیاوشم کاملا موافقم(گریه کن)ولی افسوس که من حتی بلد نیستم که گریه کنم.آسمان آبیست..دشت ها سبز.دنیات و به راحتی خراب نکن..

خب چرا نگفتی ؟؟؟
به خدا من از دست تو ناراحت نیستم ... باور کن ... نمیدونم چرا این فکرو میکنی ... من از دست خودم ناراحتم ...
منم نمیتونم ... حتی دیگه نمیتونم گریه کنم ...
دنیام خراب شده ... شایدم یه روزی دوباره ساختمش ... اما دنیای من الان یه جای دیگس ... فقط همین !

ژ یگولو یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:25 ق.ظ

سلام...

اره ادم بعضی وقتا که نیاز به گریه داره هرچی زور میزنه یه قطره هم اشکش در نمیاد...نمیدونم چرا...

خیلی متئاسفم...نمیدونستم...ناراحت شدم...
ولی به قول خودت اون همیشه پیشت...ولی تو حسش نمیکنی...حسش کن...تو میتونی میدونم...

ایشالا زودی شادی بهت رو کنه...اون شکستم که میگن فقط زمان ره حلشه...نمیدونم...

فعلا...

سلام
اوهوم...
چیو؟؟؟
آهان بابا رو . ممنون که بهم امید میدی ...
ممنونم. شاید ... گفتم که کمرنگش میکنه ...

سعید یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 03:53 ب.ظ http://mastaneh.blogsky.com

سلام ...

ما کم غم داریم جمعه ها هم معلوم نیست چی از جون ما می خواد! بهر حال که دوسش ندارم ...
بعضی یادها هیچ وقت از یاد نمی ره ...

آره اسم واقعیم سعید هستش... اون بالا هم میتونی ایمیل و آیدی واقعیم رو ببینی! :پی :)

شاد باشی ...

سلام
آره منم بدم میاد ازش...
اوهوم ...
آهان آخه یکیو با مشخصات تو میشناختم چند سال پیشا . با همین دف و ... گفتم شاید اون باشی ... توهم زدم پس (چشمک)
ممنون تو هم ...

ایلیا شاملو یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:48 ب.ظ http://mardikelabnadasht.persianblog.com

سلام دوست خوب
بیا و رقص مرگمو بخون
منتظرتم[گل]

م دوشنبه 20 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:14 ق.ظ

امان ازین انتظار
جمعه و شنبه و کل هفته نداره

امان ...

الهام دوشنبه 20 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:49 ب.ظ

نه آیدا جونم نیومد
هیچ کاریم از دستم بر نمیاد(گریه)

غصه نخور عزیزم
میاد ... به خدا توکل کن .

داکسی سه‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 01:37 ق.ظ http://doxy.blogsky.com

صلام.!
بسیار متاسفم...
فقط میتونم بگم همونقدر که خدا تو این ۳/۴ ساله بهت صبر داده باز هم صبر و مقاومت بده...
انشاالله که برای همیشه غم آخرتون بوده باشه دوست عزیز...

اما بلاخره همه ی ما باید یک روزی از این دنیا بریم...
اما نه زمانش و نه تقدیرش دست ما هست...حتما حکمت و تقدیری بوده به نظر من...
خیلی سخته و خواست خداست...!


بابای

سلام
ممنونم
اوهوم
آره کاریش نمیشه کرد ... ما هم همش با خودمون میجنگیم که عادت کنیم ...
بای

سهند سه‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 08:29 ب.ظ http://sahandpotter.blogsky.com

سلام..
قشنگ مینویسی...
من یک بار تا مرز این اتفاق رفتم..
ولی شاید خدا دوستم داشت یا چیز دیگه...
خدارو شکر این اتفاق واسم نیوفتاد..
ولی اون حس رو داشتم..
درک میکنم..
خدا بهتون صبر بده..
Can Wish IT

سلام ممنونم .

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین سه‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 09:51 ب.ظ http://rue.blogsky.com

سلام
واقعا با معرفتی
اینو جدی می گم
دلت شاد مهربونم

سلام
قربونت برم .
تو هم همینطور .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد