زیتون

ناچشیده جرعه ای از جام او عشق بازی میکنم با نام او

زیتون

ناچشیده جرعه ای از جام او عشق بازی میکنم با نام او

اعتراف

تولد خیلی خوب بود ... بدم نگذشت ... بچه های باحال خوبی بودن همشون ... کلی ادا در میاوردنو میخندیدیم و منو نوشی هم اون وسطا واسه خودمون خوش بودیم ... اما دلم واسه آتی میسوزید   . آخه ماهی نبود که ... ماهی کارش اینجا نیست .... 23 روز عسلوییه اس 7 روز تهران ... این 23 روز به چفتشون سخت میگذره مخصوصا از موقعی که نامزد کردن بعدم عقد ... .

بنجشنبه تا خوابیدیم ساعت 4 شد ...از یک که مهمونا رفن نشستیم 3 تایی غیبت کردن آخرشم رسید به س ا م حرفامون ... و این بحثای آخر ... تا 4 که بالاخره خوابیدیم ... صبم خاله هر کاری میکرد بیدار نمیشدیم نگو سبحان اومده اون حیاط (خونه بابایی اینا ) . .. من انگده دلم میخواست ببینمش که نگو ...آخه فقط 7 روزشه ... نوه ی خالمه ... حالا خوبه محمد فیلم ازش گرفته بود ... خیلی کوشولو بود ... قربونش برم ...

دای احمد پیشنهاد داد اواخر مرداد باهاشون بریم شمال  (نور) ... البته من  چند بارگفتم که عمرا افتخار نمیدم ... اونم هر بارشو  گفت غلط میکنی ...  ( داییه دیگه صلاحه خواهر زادشو میخواد ) ام پی تیری پلیرشم ندادم بهش ... میخواست نده بهم ... کسی خواهش تمنا نکرده بود که به زور داد خودش ... نذاش اون موقع بخرم منم پولشو خوردم ... حالام اینو نمیدم بهش ...

چند وقت پیشا فرزاد بهم میگه آیدا ، محمد میره تو ایترنت ... میگم : نه ! نمیخوام گرفتاره محیط گنده چت و این مسخره بازیا بشه ... برگشته میگه اینو مطمئن باش هیچکی بی جنبه تر از من و تو نیست ( خداییم راس میگه ! بعضی وقتاس که جفتمون گند یه کاریو در میاریم دیگه !  )

چهارشنبه من و نوشیو مامانو محمد و خاله فریده و خواهر شوورش میریم امام زاده داوود ... میگن جای قشنگیه ...

یه وبلاگ زدم تو بلاگ فا همین امروز ... دلم خواست یه وبلاگ جدید داشته باشم ... یه جای جدید ... اما به نظرم هیجا بلاگ اسکای نمیشه ... نمیدونم شایدم فقط عادته !!!! اونجا برام یکم سخته !

این محمد احمق رفته بیرون هنوز نیومده ... اگه اینجوری پیش بره دو روزه دیگه نمیشه جمعش کرد ... مامان زنگیده بهش میگه دم دره ... قرار بود 8 بیاد الان نهه ... نمیدونم ! شما میدونین؟!

چفده ماه امشب خوشگل بود هلاله هلال بود .... ولی دیگه دلم نمیخواد خیلی بهش نگاه کنم ... فقط یاد یکی میندازه منو و من نمیخوام !!! آسمونم دوس ندارم خیلی بنگاهم ... هنوزم دلمو میلرزونه .... و دیگه این حس مثه قدیما خوشایند نیست !!! اما یه چیزیو باید اعتراف کنم ! بهش دروغ گفتم که دیگه برام اهمیتی نداره !!! فقط میخوام کمتر فکرمو مشغوله گذشته کنم ... فقط همین !

نظرات 10 + ارسال نظر
کشکول شنبه 30 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:41 ب.ظ http://kashkolans.blogsky.com/

مبارک

ممنون ...

کشکول شنبه 30 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:42 ب.ظ http://kashkolans.blogsky.com/

معترف شایدم از عرف

؟؟؟

لاله شنبه 30 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:45 ب.ظ http://guyton.persianblog.com

سلام ! با حال بید !

سلام . ممنونم .

سعید شنبه 30 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:04 ب.ظ http://mastaneh.blogsky.com

سلام ...

خب خدا رو شکر که خوش گذشته! ولی خودمونیما این مخفف کردن امسها داره کار دستت میده! ۴۵ دقیقه داشتم فکر می کردم تازه فهمیدم ماهی اون ماهی که تو آب شنا می کنه نیست! :))

پیشنهاد می کنم نور رو رد نکنی! جای با صفاییست ... برو خوش می گذره ...

شما خوبه بری تو سازمانهای دولتی! دست به مصادره کردنت خیلی خوبه :))‌بیچاره دایی ...

اگه دوست داشتی آدرس وبلاگ جدید رو به ما هم بده!

منکه خواهر یا برادری ندارم ولی مطمئنم اگه داشتم پدرشونو در میاوردم بسکه بهشون گیر میدادم ... زیاد به این داداشیت گیر نده ... از اون ور پشت بوم میوفته ها!

یاد این جمله مزخرف این پسره فرزاد حسنی افتادم! با عشق زمن فراموش می شود و با زمان هم عشق!!!

دلت شاد ...

سلام
مرسی ... نه بابا ماهی همون ماهانه ... آتی هم که آتوسا دیگه !
آره بابا میدونم ... هویجوری افه گذاشتم ... :دی
میخواست نده ! یکم عذاب وجدان دارما ... اما خب خودش اصرار کرد !
عمرا اگه بدم :دی ... بذار ببینم پر میشه یا نه ...
نه تازه دستم اومده چی کار کنم ! خدا کمک کنه فقط ...
اه اه بدم میاد ازش ... واسه چی جملات اونو حفظ میکنی تو ؟ :دی

ژ یگولو یکشنبه 31 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 02:19 ق.ظ

سلاممممممممممممممممممم ایدا جان عزیز...
ایولللللل که خوش گذشته...

خیلی وقته این کامنت دونیت واسم باز نمیشد عزیز..خیلی تلاش کردم هر دفعه اومدم ولی عمرا اگه باز میشد..الا دیگه شانسی باز شد و من خیلی خوشحالیدم...

میبینمکه نارنجی شده اینجا..ایولللللللللللللللل عشقه مننه..ایول ایول...خیلی قشنگه...

دیگه اینکه همه پستاتو خوندم..فقط گفتم که کامنت دونیت واسم باز نمیشد...نذار به حساب بی معرفتیم..میدونی که همیشه به یادتم..
مواظب خودت باش..غعلا عزیز..

سلاااااااااااامممم
مرسییی ... چه خوشحال شدم اومدی ...
ایولللل خدا رو شکر پس ...
قربانت ...
مرسی ... ممنون که به فکرمی ... قربانت ...

محیا دوشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:31 ب.ظ http://mahighermez72.blogfa.com

دیدی گفتم رو تولد خوش می گذرههه؟
P:
:*

آره خب معلومه :دی

محیا دوشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:14 ب.ظ http://mahighermez72.blogfa.com

هوم؟
بالاخره من نفهمیدم مگه اسم خودتم زیتون نیست؟
آیدا؟
چی شد؟
:-/

اه شرمنده ... آره اسمم آیداس ولی زیتون خیلی دوس دارممممم

محیا سه‌شنبه 2 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:29 ق.ظ http://mahighermez72.blogfa.com

آها...خب از اونجایی که زیتون اسمٍ من فکر کردم اسمت هم زیتونه :دی!
ایهیم!آیدا زیتون!چه فرقی می کنه؟نمی دونم چرا پرسیدم...!
بعدم دشمنت شرمنده عزیزم
شاد باشی... :*

آره زیتون اسمه ...
حالا آیدا قشنگ تره یا زیتون؟ ((=
قربونت بوووسسسس

فاطمه سه‌شنبه 2 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:00 ب.ظ http://ُshaghayegh-e-vahshi.blogsky.com

سلام آیدا
چه طوری؟ خوبی؟ می دونی چیه بعضی وقتا بهت حسودیم میشه. نمی گم کاشکی بابام مثه بابای تو بشه ولی دوست ندارم دیگه با هم زندگی کنیم. پوووووووف! مشکلاته دیگه، خدا خودش به همه کمک کنه، به مام کمک کنه...(نگو مثه این آدمای کتابخونه ای وقتی دیگه با هم زندگی نکرید می فهمی چی شده)
خیلی خوبه دختر! حسابی خوش بگذروووووون! :**** نی دونم والله، ولی فکر نمی کنم پسری که مامانت بطرگ کرده و خواهرشم به خوبیه تو باشه کج بره :) پسره دیگه
شاد باشی خانوم خانوما، تازه نورم خیییییییییییییلی هواش عالیییییییه! مممممممم، طبیعاتشم خیلی قشنگه!

سلام عزیزم
ممنونم . تو خوبی؟
به چیم ؟ به این که بابام پیشم نیست ؟!!! نه نمیگم اینو ... اما منم وقتی یکیو میبینم که داره با باباش تو خیابون راه میره بهش حسودیم میشه ! ( میدونی این حرفو که گفتی بهت نگم اینجوری میگم : آدم هر وقت چیزیو داره قدرشو نمیدونه ... اما وقتی از دست داد دنبالش له له میزنه !)البته من از اولشم به بابام خیلی وابسته بودم !
آره ... ماشالله هزار ماشالله عاقله ... خربازی در نمیاره ... اما من بازم نگرانم ... محلمون واقعا خیلی خوب نیست !!!!‌ کاش میشد از اینجا فرار کرد !
قربونت مرسییییی ...

محیا چهارشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:03 ب.ظ http://mahighermez72.blogfa.com

:-X
سلام آیداییی!
خوفی؟
دلم تنگ شد!
پس چرا نمی آپی!
ایهیم!
خب من آیدا رو بیشتر می دوستم!البته زیتونم خوفه!اما آیدا خوشل تره!
بعدم!می خواستم اددت کنم آیدیت رو نیافتیدم!
:*
زود زود آپ کن!
فعلا...

سلام عزیزم
مرسی تو چطوری؟
می آپم حالا ...
منم آیدا رو بیشتر دوس دارم ... اما خودزیتونو بیشترتر دوس دارم ((=
آیدیتو بده من ادت کنم ...
قربوست....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد