زیتون

ناچشیده جرعه ای از جام او عشق بازی میکنم با نام او

زیتون

ناچشیده جرعه ای از جام او عشق بازی میکنم با نام او

عنوان نداردددددد

حس نوشتن دارم اما نمیتونم بنویسم !!! کلا خیلی خل و چلم !!! دلم نمیخواد خیلی از خونه برم بیرون (امروز صب

 تا چشمامو وا کردم به خودم میگم نکنه دپرس شدی !!! )

یه هفته ای میشه فک کنم که میریم پیاده روی ... خیلی خوبه ... اما همش باید 5 صب پاشم ! یکم نه خیلی

 زجرآوره این قسمتش !!! اما خب جه میشه کرد ! از موقعی که میرم پیاده روی خیلی عصبانی نمیشم! با محمدم

خیلی کلکل نمیکنم !

چند روز پیش زنگیدم به دایی احمد میگم میخوام mp3 player بخرم ! براش توضیح دادم که چه جوریه و چیه !

میگم خوبه حالا این بخرمش ! میگه نخیر من حالا مال خودمو میدم بهت کرمت بریزه دیگه نمیخری !!!

(عجب دایی ای داریما ) میگم نه میخوام برم پیاده روی میخوام آهنگای ایروبیکو بریزم توش اونجوری بهتره !

میگه نه من دارم میگم بهت میدم !!! منم گفتم باشه ! حالا داده بهم 60 تا آلبوم قمیشی بود توش فقط فمیشی !

(داییمونم مثه اینکه از خودمونه ! دیپرررررررسسسس ) حالا هی میخوام بریزم توش این آهنگارو زورم میاد !

البته هنوز آهنگای ایروبیکو باید از نوشی بگیرم !!!

امروز بالاخره یکم تصمیم گرفتم اتاقمو تمیز کنم ! فقط یه تیکه از کتابخونه رو تمیز کردم !!!

همش ولو شدم پای سیمز ! امیدوارم زودتر بگذره این روزا یکم سر حال بیام یه برنامه توووپپپ بریزم

که خیلی کار دارم !!! گریه ام میگیره وقتی به زبانم فک میکنم !! من کلاس برو نیستم !!! نمیدونم چرا

انقدر زبان خوندن زور داره واسم ! هر دفعه تا یه جایی خوندم بعد ولش کردم !!! میخوام سی دی بگیرم تو

 خونه حداقل دو سه ماه بخونم بعد برم کلاس !! فقط امیدوارم کنکور لعنتی رو قبول شم !!!

(همه که امیدواری میدن اما من نمیدونم !!! )

پیام نور هم فرم پر کردم که واسه کلاساش خبرم کنن . میخوام اونم بخونم اگه قبولم بشم ... قبول نشمم هم

واسه کنکور میخونم هم اونو !!! (در هر صورت اونو میخونم ) مدیریت جهانگردی رو میخونم !

دلم میخواد الان همینجوری غر بزنم ، نق بزنم ! میگم دیوونم دیگه !!

مامانمم از صب رفته بود خونه بابایی اینا من نرفتم ! الان اومد ... میگه باید با من میومدی ...

 منم میگم من بودجه بیرون اومدن ندارم اصلا !!!!

قرار بود کنکور که دادیم با دوستان تشریفمونو ببریم اینورو اونورهاااااا ! اما حالا اصلا معلوم

 نیست کجان نکبتا !!! بازم من و نوشی ... بازم ما دوتا واسه هم موندیم دیگه ! ما که واسه خودمون لذتشو میبریم !!!

برم که کار زیاد دارم !!! اگه انجام بدم البته !

نظرات 8 + ارسال نظر
پویا دوشنبه 18 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 06:31 ب.ظ http://pooyamcs.blogsky.com

سلام
قالب خوشرنگی دارین
اگه سایز فونتو ۱-۲ شماره کوچیکتر کنید بهتر میشه خوند

سلام
ممنون... باور کن کوچیکه نمیدونم چرا بعدش بزرگ میشه !!!
ولی چشم ...

نگین دوشنبه 18 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 06:41 ب.ظ http://ariai.blogsky.com

سلام زیتون عزیز...(نیش)
من عاشق زیتونم....
این بی حوصلگی بد دردیه...
ما بسی بر این بی حوثلگی لعنت میفرستیم مگر شر خود را کم کنم ولی همچنان بر ذهن و روح ما چنگ انداخته و مارا رها نمیکند....
خوب میشی...من میدونم...(چشمک)

فعلا...

سلام عزیزم ...
منم همینطور...
آره دقیقا .
مرسی ...
بای.

پنجــــــــــــــره دوشنبه 18 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:28 ب.ظ

می بینم که حسابی قاطی کردی..همه چی قاطی شده فکر کنم درک کنم چه حالی داری.ولی اینم می گذره مثل همه چیزهایی گذشت فقط یادش می مونه.کنکورم ایشالا قبول می شی.صیور باش که صبوری کلید خیلی از موفقیت هاس.

نه خیلیم قاطی نیست !‌تفکیک شدنیه به هر حال ...
ممنون ...

سعید دوشنبه 18 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:34 ب.ظ http://mastaneh.blogsky.com

سلام ...

دوره ایه! ایشالا میگذره و تموم میشه! منم خیلی اینجوری شدم ... الان یه جوری برعکس شدم! اگه بیرون نرم حالم بد میشه ...

ایول! این داییت یه چیزی تو مایه های دایی منه! نشد یه کاری بخوام بکنم یا مخالفت نکنه یا حال گیری! ولی در کل همه دایی های دنیا گلن ...

مواظب باش حالا آهنگ ایروبیک گوش میدی نری تو فضا تو خیابون حرکات موزون کنی! هنوز جامعه نمی تونه پذیرای این جور مسایل باشه!!!

ایشالا که کنکور قبولی ... هر چی خیره. زبان خوندن یکم درد داره ولی در عوض آینده خوبی داره منو که هنوز دندونام در نیومده بود گذاشتن کلاس زبان! ولی خدایی میگم الان دارم کلی استفاده می کنم از همون زبان ...

آره ما هم با رفقامون ازون برنامه ها زیاد داشتیم! فقط حرفه به عمل نمی رسه ... فقط دوستای خوب و صمیمی با هم میمونن ...

خیلی وراجی کردم ... برو به کارات برس ...

دلت شاد ...

عیلکم...
آره میدونم ...
آره خداااایییااا ولی عخششه منه ... آره همشون خوبن ...
خندهههههه ... مواظبتش هستم ...
آره میدونم ... مهمه خیلی ... نمیدونم چرا انقد واسم سخت شد !!!‌والا بابای ما اعتقادشون بر این بود که اول بید دستور زبان فارسی رو بلت باشیم بد انگیلیسی ! منم تا اومدم راه بیفتم بابام فوت کرد دیگه تو اون بحران خیلی سخت شد ... دیگه از اون به بعد رفتم ... نرفتم ... دوباره رفتم ... نرفتم ... این شد که رسید به اینجا ... الان فقط هرس میخورم !!!
آره ... ولی بازم من و نوشی ... باز خوبه همو داریم .(ماشالا هزار ماشالا )
نه بابا خواهش میکنم این چه حرفیه قربان ... استفاده کردیم ...
ولی باشه حالا چون اسرار میکنی میرم ... (نیشخند)
تو هم ...

سروناز سه‌شنبه 19 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:18 ق.ظ http://sarv-e-naz.blogsky.com

سلام خوبی
حس میکنم خیلی وقته که میشناسمت
نمی شناسمت؟؟؟؟؟؟؟
خدا کنه دوتایی با هم کنکور قبول شیم
من که دیگه امتحان نمیدم بسه دیگه . میرم دنبال یه چیز دیگه
ولی تو بده
همه کلاسا رو هم برو
اخرش میدونم دیوونه میشی
شاد باشی

سلام مرسی عزیزم
نیدونم شایدم یه جایی دیدیم همو (چشمک)
ایشاللللهههه
نه بابا من از این تریپ خر خون خل و چلا نیستم به خدا !!!‌
تو هم همینطور ...
خوشحال شدم اومی پیشم ...

فاطمه چهارشنبه 20 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 07:39 ب.ظ http://shaghayegh-e-vahshi.blogsky.com

اوووووووووو
چه این قالب نظراتت خوشگل شده خانوم :*
همینه، ولی واقعا اگر الان دوستا همو نبینید دیگه وقتی برید دانشگاه اونقد سرتون یهو شلوغ میشه که دیگه وقت ندارید.
:*
رفتم دویدم همه تنم داره جیغ می کشه :دی
خوش باشی آیدا جون

متشکرم...
آرهههه مثه امسال....
قزبونت ... بوووسس

دانیال چهارشنبه 20 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:58 ب.ظ http://shaghayegh-e-vahshi.blogsky.com

سلام
همین جور کلیک کنان به اینجا رسیدم .. نوشتهات خیلی مثل فاطمه هست .. قشنگ مینویسی

مثل اینکه این دوره زمانی برای همه بد میگذره
پیاده روی اونم با موزیک هم کلی حال میده

به کلبه ما هم وقت کردی سر بزن

سلام..
هر جوری که رسیدی خوش آمدی ...
ممنون...
آره خیلی خوبه ...
چشم حتما...

نوشی جون شنبه 23 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:25 ب.ظ

در رابطه با کلاس زبان باید عرض کنم که من نمی ذارم این جوری بمونه
چه معنی داره دهه

ما را ترساندی ...
چششششمممم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد