زیتون

ناچشیده جرعه ای از جام او عشق بازی میکنم با نام او

زیتون

ناچشیده جرعه ای از جام او عشق بازی میکنم با نام او

خدایا چند تا دوسم داری؟

_ شاید تو الان تو دلت ناراحت شی از حرفامو بگی که من دارم بهت میگم بچه بازی در آوردی .اما بعدا که بزرگ شی میفهمی .

_ نه نمیشم .ناراحت نمیشم به خدا ( وجدی میگم .از ته دلم میگم که ناراحت نمیشم !)

خوابمو تعریف میکنم براش و تو چشماش پر اشک میشه ... منم تو دلم خون گریه میکنم ... .

باز جمعه اس .جمعه ای که ... . اون الان داره چی کار میکنه ؟ انقدر دلم تنگه براش ... .

خدایا چندتا سوال دارم ازت ؟ کی جوابمو میدی ؟ نه اصلا جوابمو میدی؟ همیشه که دادی ... . حالا شب ازت میپرسم . راستی خدایا منو چندتا دوست داری ؟

داری میشی یه فکر .یه رویا برام . نه دیگه چیزی نمیگم !

گریه دارم .گریییهههه ... .

مرو ای دوست ...

مرو از دست من ای یار ...

که منم زنده به بوی تو به گل روی تو ...

مرو ای دوست ...

بنشین با منو دل ...

بنشین تا برسم مگر به شب موی تو ...

تو نباشی چه امیدی به دل خسته ی من ...

تو که خاموشی...

بی تو به شامو سحر چه کنم با غم تو ...

چه کنم با دل تنها ...

که نشد باور من...

تو و ویرانی ... خاموشی ...

کوهم اگر چه کنم با غم تو ...

چه کنم با دل تنها ...

چه کنم با غم دل ...

چه کنم با این درد...

دل من ای دل من ...

 

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 28 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:28 ب.ظ http://www.wall.blogsky.com

سلام
نوشته زیبایی بود..جواب سوالهایت را خودت پیدا کن...
فکر کن شاید به تتیجه برسی..
مرو ای دوست ...

بنشین با منو دل ...

بنشین تا برسم مگر به شب موی تو ...

تو نباشی چه امیدی به دل خسته ی من ...

تو که خاموشی...

...................امیدارم

ممنون چیز خاصی ننوشته بودم ...
فکر داره دیوونم میکنه !
ا راستی ببخشین سلام !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد