زیتون

ناچشیده جرعه ای از جام او عشق بازی میکنم با نام او

زیتون

ناچشیده جرعه ای از جام او عشق بازی میکنم با نام او

اون گریه کرده...

اون گریه کرده . اون تنش لرزیده .میگه فراموش کرده آدم خوبی باشه .اما نه امکان نداره .اون خوبه فقط ادای ادمای بدو میخواد در بیاره اما نمیتونه چون خوبه .خیییییییییلییییییییی خوبه .اون گریه کرده ...

جمعه شبه باز دوباره

چه قدر دلتنگم . جمعست دیگه ! منم و خونه و تنهایی .خدا کنه مامان اینا دیر بیان .

این محمدامکان نداره از خونه بیرون باشه با من حرف بزنه .حالا زنگ زده که آیدی درست کردی کار دستیمو     ؟! خب کارش گیره مجبوره با خواهرش حرف بزنه دیگه . مامان زنگ زده کلی منم حموم بودم . نگران شده بود  . گوشیو که برداشتم میگه سلام حموم بودی؟.  این مامانا علم غیب دارن ؟!!

میگه چی کا میکنی میگم دارم مرتیکه کلانیو نگا میکنم. میگه خب اگه میخواستی فیلم ببینی میومدی اینجا میدیدی دیگه  . گفتم قبلش درس خوندم بعدشم میرم میخونم . نمیدونم حمومم رو هم باید اونجا میرفتم اونوقت ؟!

مامانی گوشیو گرفت باهام حرف زد   .قربونش برم . میگه مادر جان چرا نیومدی دلمون تنگه برات ؟ منم میگم مامانی منم دلم تنگه براتون ولی بیشتر دلم واسه اون تنگه (اینو نگفتم بهشا !!! ) . گفتم حالا میام پیشتون . سلام به بابایی برسونین . خداحافظی میکنم .گوشیو میذارم .بعدشم که محمد جان خودشون شخصا زنگ میفرمایند .میگم که کارشون گیره  ! برم .بلکه تموم کنم این زیست عزیز لعنتیمو .درسا و معلما به دلتنگیه ما کاری ندارن احمدلله . دلم میخواد معلم زیست مدرسه رو خفه کنم .انقدر که چرت درس میده .بازم قربون دکتر ربانیه خودمون . فعلا .

یکمی خوشحالم

فک میکنم چهار تا نی نی کوچولو نشستن با همدیگه فک کردن گفتن خب چرا همیشه این زیتون مامان بزرگ بازی دربیاره .یه بارم ما براش تیریپ مامان بزرگ بیایم ! اما آخه نمیدونن که نمیتونن؟

منم که دلشونو نشکوندم گفتم باشه . گفتم بی خیال . انقدر خرن که بعد سه سال نمیدونن من وقتی چرت وپرت میگمو میخندمو میخندونم . موقع درسشم که میشه انگار با خودمم قهرم . خدا جونم مارو بد جلو اینا زدی زمینا .یه حساب دیگه رو ما وا کرده بودن . انگار بستنش اما . بانکمونو خالی کردی خدا ... .

یه کاری کردم امروز  . آقای ربانی (معلم زیستمه) شروع کرد باز گفتن از این که آره درس بخوننینو هفته ای کمتر از 50 ساعت باشه به درد نمیخوره و پزشکی بی پزشکیو . حالا شوخم هس .شوخی جدی میگفتو همه میخندیدن  .منم چنتا خنده عصبیو بعدم زرتی زدم زیر گریه  . بعدم دستمو به حالت اجازه بردم بالا و از کلاس زدم بیرون . کلاس روبروییم خالی بود رفتم اون تو یهکم واسه خودم اشک ریختمو بعد دیدم نه اگه بخوام بشینم گریه و اینا کلاسه میپره  .پاشدم رفتم سر کلاس . زنگ تفریح رفتم پیششو شرایطمو توضیح دادم براش .اونم گفت خب تو باید یه برنامه ریزیه دو ساله داشته باشی .دوسالشم بکوب بخونی واسه اینی که تو میخوای  . اگه این کارو بکنی موفقی .منم خوشال شدم دیگه !!!

حالا مامان جان خوابن آخ که فک کنم کلی گفتمان داریم ما اینجا امشب .برام دعا کنین . قربون همگی .

تلخ

دو تا قطره بارون چکید رو صورتم ... ! یعنی آسمون میخواد بباره ؟

چقدر خوشگل بود ولی امروزا . پر ابر بود از اونایی که من دوست دارم . میدونی دلم میخواد تو آسمون شنا کنم . رو ابرا بخوابم . واقعا امروز دلم میخواست پرواز کنم . سبک باشم .

همش خسته  ! همش خواب . یه زندگیه سگی ! برو – بیا – بخور- بخون- بخواب ... .

چقدر خوشبخته اون  روستایی ... . خوش به حال اون چوپونه که هر روز گوسفنداشو میبره چرا ... .

از این کامپیوتر کوفتی بدم میاد .از اون موبایل لعنتی هم بدم میاد . از از برنامه های مسخره این تلوزیون و ماهواره ام بدم میاد . از این بچه سوسولای پشت مو بلند تو خیابون ولو که نیدونن دنبال چی ان حالم به هم  میخوره . از این دخترایی که چهرشون پشت این آرایشای مسخره ی عروسکی قایم میشه بدم میاد .بهتون بر نخوره اینجوری از خودمم بدم میاد چون خیلی وقتا این شکلیم .

هر روز صبح به هم یه لبخند میزنیمو میگیم سلام . شبم که میشه با یه شب بخیر وهمون لبخند احمقانه توی تختامون میخوابیمو مثلا میخوایم خستگیمونو در بیاریم !

امروز یکی از همکلاسیام بهم گفت : تو هم مثل منی تو زندگی خوش میگذرونی !!! چه قضاوتی بعد دو جلسه هم صحبتی !!!

معلم ریاضیه میگه چرا ساکتی ؟ نمیفهمی درسو ؟ نمیدونم باید پاشم برقصم براش که بفهمه یاد گرفتم درسو !

نمیگم خطا نکردم  ولی ادعا نکردم  همه گفتن بی وفایی ولی اعتنا نکردم ... .

چایی تلخ رو بیشتر دوست دارم یا قهوه تلخ ! و سیگاااااار عاشقشم . فقط دو بار کشیدم . اما خوابشو زیاد میبینم وقتی خیلی حالم بده .خوابش بود که باعث شد خودشم امتحانکی بکنم . دلم میخواد اما دیگه اینجارو باد پامو بذارم روش  راستی اونم تلخه !!! سیگارو میگم .

نمیدونن تو از آسمون میای خودشون اهل یه دنیای دیگن ... .نمیدونن تو بهونه ی منی .نمیدونن تو از آسمون میای نمیدونن که تو دل نمیشکنی ... .

اونا از چشای تو بی خبرن نمیدونن که نگات نفس داره اونا غافلن که چشای روشنت توی نور ماه نقره دس داره ... . نمیدونن توبهونه ی من معنیه شعرای عاشقونه ای ... .

خب نمیدونن دیگه ! چند روز پیش باز یکی دیگه بهم گفت هنوزم عاشقشی ؟!!! منم فقط نگاش کردم با سه لبخند !!! نمیدونمم تا کی باید به این سوالای احمقانه جواب بدم ... !  

چرا؟

آخر نه دل به دل رود انصاف من بده

                                      چون است من به وصل تو مشتاق و تو ملول

مگه نمیگن دل به دل راه داره پس چرا من عاشق تو و رسیدن به توام و تو ناراحت ؟!