ناراحت شدم از دستش ... همیشه انگار انتظار زیادی دارم از همه ... خب انتظار داشتم بهم خبر بده ! هیچی نمیشد میتونست بگه ... اما خب پسرا اصولا نمیگن ین جیزارو! نمیدونم چی بگم ... اعصابم خورده فعلا ...
دیروز رفتیم امامزاده داوود ... از مزخرفم اونورتر بود !!! خیلی از آدمایی که باهاشون رفتیم بدم اومد ... اصلا نمیخوام مکتوبش کنم .بیخیال ...
دارم میرم خونه طناز اینا ... ساعت 11 -12 میان دنبالم ... بقیشو بعدا میگم ...
دلم خیلی تنگهههههههههههههههههههههههههههههه ...............