دیروز با آزی رفتم دکتر تغذیه ... دوباره قراره که شروع کنم .این دفعه تحت نظر دکتر و آزی . البته دکتر قبلیم نرفتم . این یکی خیلی سخت تر میگیره ! اما خب می ارزه .برام دعا کنین ... خب من تا یه چیزی رو نخوام خوب انجامش نمیدم .اما کافیه که بخوام. دیگه میشم یه انسان با اراده و پشتکار( ماشالله ، هزار ماشالله . بزنین برام به تخته ) .
از چهارشنبه تا حالا اصلا مفید درس نخوندم .عینه احمقا !!! چهارشنبه پنجشنبه که وضم خیلی خراب بود . یعنی دپرسه دپرس بودم ! از پنجشنبه هم چترو خونه خاله اینا باز کردم و همونجا بود که با آزی تصمیم گرفتیم بریم دکتر ! بعدشم جمعه ساعت بعد ناهار اومدیم خونه . البته ناهار خونه مامانی اینا بودیم. خاله فیروزه و دایی احمد اینا هم اونجا بوذن . عسل جیگرمم بود . عسل و دایی ساعت 10 اومدن خونه بابایی اینا که البته عسل اومد خونه خاله . منم که اونجا بودم . خلاصه عسل خانومم اومد پیش ما . یه دوساعت بعدم که میخواستم برم خونه بابایی اینا واسه ناهار .هرچی به عسل گفتم گفت نمیام من . بهم میگه ببین اگه بابام دعوات کرد بهش بگو عسل خودش نیومد . میگم خب عسل بابات که دعوات میکنه تو چی کار میکنی ؟ میگه منم گازش میگیرم . گفتم دستت درد نکنه اون چی کار میکنه . گفت خب اونم یه شپلق پلو میزنه در ک و ن م ( شپلق پلو همون کتکه ! داییم بهش اینو میگه !) میگم باز خب تو چیکار میکنی ؟ میگه منم دوباره گازش میگرم . منم یه نتیجه اخلاقیه بزرگ از رفتار این پدر و دختر عزیز گرفتم که بهتره دیگه هیچی نگم . خلاصه نیومد دیگه با ما تا مامانش اومد و اونم اومد.
جمعه هم که اومدم خونه یکم درسیدم بعدشم عمه ناهید زنگ زد که میخوام بیام خونتون . منم رفتم حموم و اونم اومد وتا دوازده اینجا بود . شنبه هم که دکتر و بعدشم خونه خاله اینا کلا که من چترم اونجا بازه !!!دیرم رسیدیم خونه دیگه خاله گفت تو این ترافیک کجا میخوای بری حالا . منم که نه کتاب برده بودم نه دفتر نه لباس ... . و از این نتیجه میگیریم که بنده امروز مدرسه هم نرفتم ! دیگه ظهرم که آزی منو گذاشت خونه و بعدشم کلاس .حالام که اینجام ... .
آپم
منتظرتم
سلام زیتون جونم
خوبی خانوم
چه فکر خوبی
منم فکرشو کردم...زیادی دارم چاق میشم
راستی وبلاگ حذف شد...به زودی یکی دیگه می زنم<نیشخند>
دوست دارم
سلام جیگر
آره بابا من دیگه اگه این فکرو نمیکردم چند ماهه دیگه میترکیدم !
چرا آخهههه؟؟؟؟ زود درس کنا . به منم زود زود بگو .
منم دوست دارم .
بووووووسسسسسس.
من که کلا با رژیم مخالفم.ولی خب شاید اشتبا می کنم..امیدوارم رژیمت همون طوری که می خوای پیش بره.این عسل خانومم معلومه که خیلی شیطونه.غصه درسام زیاد نخور مهم خودتی.امیدوارم که قبول شی.
آره خب تو رو که میدونم (چشمک) ممنوم.
دسته شیطونو از پشت بسته ! بلاااییه .بزرگ شه نمیدونم چی میشه .
نه غصه که نمیخورم . ممنونم.
سلامممممممممممممممممم ...خوبی تو؟؟؟
تو که همش یا خونه خاله هستی یا عمو یا عمه...
بعدشم میگی واقعا درسسسسسسسسس داری...ایوللللللل بابا...شوخی کردما...
خوب خوش باشی هرجا هستی و تو درساتم موفق...دیپرسم نباش دیگه..باشه؟؟؟افرین دخمل خوب...
فعلا...
سلاااممممم
بد نیستم
نه بابا کجا همش . البته خب واقعا این هفته ترکوندم !!! آره میبینی چه جوری درس دارم ؟؟!!
ممنونم ... سعی میکنم .
فعلا
برنامه تون پر بوده پس ..
آره چه جورم (نیشخند)
بابا اتاق من خیلی وضعیتش خرابه یواش یواش منتظرم فقط تو اتاقم برف بیاد:)
مرسی که سر میزنی.
ممول
مال منم یه چیزی تو همین مایه هاس . لامصب بخاریی چیزی هم توش جا نمیشه انقد چپوندم توش . من که وسط حال اطراق کردم (نیشخند)
خواهش میکنم عزیزم
سلام ...
بیخیال بابا! رژیم سیخی چنده! هر چی دوست داری بخور حال کن! این دو روز دنیا چیه که آدم بخواد به خودش سختی بده! :))
نتیجه اخلاقی! : ایول به این بدن خودم که هر چی میخورم بالای ۶۰ نمیاد! =))
آره دیگه خودت هر چی میخوری هیچیت نمیشه معلومه به منم همینو میگی ...
اما من بیچاره ... (گریه)