سلام خوبین؟
اول از همه عیدتون مبارک .
من ؟ آره خیلییییی خوبم توپم اصلا . ظهریی که گفتم خل شدم. از اون موقع هم زدم به سیم آخر
!
عصری رفتم خونه خاله اینا افطاری دعوت بودیم روز آخری منم که روزه !!! قشنگ ساعت 5 رفتم تو حموم تازه ساعت یه ربع به شیشم اومدم بیرون . مامان اینام نبودن که غر بزنن منم ریلکس واسه خودم میگشتم . مامان که از مدرسه رفته بود خونه خاله اینا . محمدم از کلاس زبان رفته بود . خلاصه من یه جوری حاظر شدم تا 6:15 ( واقعا زحمت کشیدم نه؟
) بعدشم دیدم نخیر اینجوری نمیشه . یه زنگول کردم آژانسو آخاهه گفت الان میام . منم تا آخاهه بیاد این آهنگ سامو گوش دادم . همین رفتی از یادمه چیه ؟ خیلی باحاله . میگم خل شدم بد نمیگما . موقععی که رفتم تو حمومم کامی جونو بلند کردم نه یعنی آهنگشو بلند کردم اونم چی مهستی .بعد رفتم تو حموم (بیچاره همسایه ها ) خیلی آدم بی فرهنگی بودم من امروز !
( وای عذاب وجدان!!!
)
خونه خاله اینام که رسیدم داشت آخرین گناهو پخش میکرد . اه مزخرف بود واقعا من که ندیدم مثه آدم نمیذاشتم بقیه ام ببینن . خب کلا کرمه دیگه ( من نفهمیدم آدمم ؟ کرمم؟ نمیدونم !!! ) تازه امروز تو زیستمون اسم یه کرمیو یاد گرفتیم. که من که یاد نگرفتم فقط خیلی باکلاس بود آخرش الگانس داشت . پس من اگه کرم باشمم از نوع نمیدونم چیچی الگانسشم !
یک سوتیم دادم سر فیلم زیرزمین خیلی باحال بود . نشسته بودم با آزی پشت میز . بقیه ام جلو تلویزیون.
مام البته جلوش بودیم ولی پشت میز بودیم ( حالا چه قدر چرت و پرت میگم اضافه بر سازمان ) به هر حال داشتیم زیر زمینو میدیدیم . یهو تو اون صحنه اش که قربون رفت پیش ننه جونشو پیداش کرد . همه گفتن وای چه قدر این ماهه اون یکی گفت آره باز یکی قربونصدقش رفت
حالا منم فک میکنم اینا قربونو میگن . یهو جلو همه با هیجان گفتم آآآرهههه واقعا عشق منه این قربون
. بعد دیدم همه دارن منو نگاه میکنن !!! حالا مام در تعجب که وااااا چی شد؟ که آزی جان لطف فرمودنو مارو در جریانات کار قرار دادن که اینا 2 ساعته دارن قربون صدقه ننه قربون میرن نه خود قربون
( اااا چه قدر قربون قربون کردم ... !
) ولی خداییش خیلی نازه دوسش دارم دیگه . من کلا این جاهلارو خیلی دوست دارم. مامانم میگه آخرشم یدونه از این شوهر لاتا میکنی .
وای چه خنده دار میشه
.
بعد فیلما عسل گیر داده بود که بیاین بریم تو اتاق فشن بشیم بیایم بیرون و هی میرفت از تو کمد آتی آزی لباشاشونو در میاورد و تند تند با سندلا ؟( صندلا؟ ثندلا؟ ) نمیدونم ! ست میکرد و میومد فشن بازی میکرد. گیر داده بود که مام باهاش دراین کار پر فایده و درآمد شریک باشیم . ما سه تام رفتیم تو اتاق . خاله هم یه کلاگیس داره خیلی باحاله موی فرفریه . تا پایین گردن تقریبا . هر دفعه کلی با این میخندیم . منم که میگم قاطی . عسلم این دستش بود .گفتم عسل جان اونو بده من .گذاشتم سرمو حالا به آتی میگم مداد چشم بده مداد ابرو بده یه چیزی بده . اونم ولو شده بود روتخت مگه پا میشد . منم پا شدم با سایه ی قهوهای واشه خودم سیبیل و خط ریش واز این ریش کوچولوا چیه زیر لبه میزارن( من یه چیزه بدی میگم بهشون که زشته نمیتونم بگم ) گذاشتمو . خلاصه شدم یه پا پسر کایشنمم پوشیدمو شلوارمم که لی بود .دیگه عنده هوشنگ بودم
. آزی آتی که غش کرده بودن از خنده .کلیم ازم عکس گرفتن قرار شد به دوستاشون منو به عنوان بی اف جدیدشون معرفی کنن . ایول. خلاصه بعدشم رفتم تو حالو دیگه حال همه دگرگون شد. کلی خندیدن .منم که سابقه دارم تو این کارا قبلا دایی مامانم اسممو گذاشته بود داش اسمال
. ولی این دفعه خودم گفتم هوششنگ بهتره
. خب البته یکم تریپ سوسولی بود . آیدینم بهم میگفتن
. خلاصه باز ما شیرین کاری کردیم و کلی عکس و فیلمبرداریو . بعدا باید ببینم حالا چه گندی زدم !!!
حالا عسلم گیر داده بود که تو شوهر منی .منم گفتم چچچچششششم . منو نشونده بود بلا یه حرفایی میزد که من همینجوری مونده بودم . یه سری که میگفت ببین هوشنگ من میخوام برم مسافرت . ممکنه دیر بیام یه فکری برا خودت بکن. منم گفتم باشه پس منم میرم یه زن دیکگه میگیرم . میگفت خب بگیر منم دوست پسر دارم اصلا
!!! فک کن بچه 5 ساله چه جیزا میگه !!! بعدشم نسشسته میگه ببین زیتون مثلا تو بازی تو رفتی پیش دکتر بهت گفته باید به من بگی عزیزم !!! منم اینجوری بله بله
. کلیم واسه من عشوه اومده و میگه که هوشنگ چه خبر از کارت تعریف کن سر کار چی کار میکنی ؟ خلاصه که بچه توهم زده شده بود
.مام داشت باورمون میشد هوشنگیم . دیگه نا آخرش کشت منو .
از اونجام رفتیم بادایی اینا خونه بابایی مامانیو ساعت 10 هم رفتیم شهروند. خودمونیما چه حالی میده منم که شکمو . کلی خوراکی خریدیم با محمد و عسل . منو محمد که اول رفته بود تو قسمت اسباب بازیا . یاد بچگی وای خیلی باحال بود. امروز خیلی با عسل ارتباط برقرار کردم
.انگار همین ارتباط کلی بهم روحیه داد .اونم کلی دیگه باهام مچ شده بود
. قبلا هم بودا اما نه انقد یعنی من خیلی باهاش کلکل نمیکردم . اما امروز کلی حال کرد باهام .انقد که تو ماشین نذاشت مامانش جلو بشینه و گفت منو زیتون باید بشینیم جلو . کلیم تو ماشین با هم خوندیمو حرف زدیم . خیلی خوبه آدم بتونه ارتباط برقرار کنه با بچه ها
. خیلی پاکن . یکم آرامش گرفتم چون زیاد بهش فک نکردم . سرم شلوغ بود . وقته فکر کردن بهشو نداشتم .آره از این به بعد باید همین کارو بکنم ... !!!
دارم میمیرم از خستگی . برم بخوابم که ما به این همه تعطیلی بازم باید فردا ساعت 10 تا 1 کلاس تشریف داریم کلیم تمرین فیزیک دارم . صبح باید پاشم بحلم وگرنه ایندفه آقای مهربون میکشتم .
پس فعلا . خداحافظ و پشت و پناه همگیتون . الهی آمین
سلام زیتون جونم..خوبیییییییی؟
عیدتم مبارک.......تو آپ کردی ولی من تنبلیم میاد..نیش..
دیگه پیش من نمیایی؟گریه میکنمااااااااا
سلام عزیزم.
عید تو هم مبارک ... . منم داشتم از خواب میمردم ولی احساس میکردم باید بنویسم .
چرا حتما میام اما الان نه چون دارم میرم ددر الان صدا مامان اینا در اومده . باید برم. ولی میام حتما.
گریه نکنیاااا.
سلام زیتون جونم
گویا دیگه حالت خوب شده. بابا اصل زندگی همینه...
آسون بگیر تا بهت بخنده ...(یا یه همچین چیزایی!)
خیلی خوشحالم که بهت خوش گذشته. مام وقتی دختر خاله ها و دختر دایی ها بهم میرسیم پاک قاط میزنیم! اینقدر مسخره بازی درمیاریم که دل درد میگیریم از خنده!
:)))
عیدت مبارک راستی خانوم خانوما!
چه حیف که بازم باید برید مدرسه. ولی عیب نداره. انشاءلله نتیجه زحمتات رو می گیری گلم.
منم خیلی دلم می خود ببینمت!
خداییش پایه ام زیتون جون. بیا یه قراری بذاریم.باشه؟
ایول...خیلی هیجان انگیزه!
:******************
سلام آوایی
آره به خدا .ولی خب بعضی وقتا واقعا دیگه به آدم فشار میاد .یکمم که میبینن شنگولی غرعرا شروع میشه .فک میکنن دیگه خیلی خوبی !!!
مرسی . خوب شد واقعا میخواستم نرم بشینم درس بخونم خیر سرم اما نذاشتن .گفتن باید بیای . دیشبم یاز رفتم خونه عمم اینا اونجام کلی کیف داد . دیگه گوش شیطون کر یکم آبو هوا مخمون عوض شد .
آره منم پایه ام . حالا میام پیشت باهات حرف میزنم.
قربونت .بوووووووسسسس.
سلام..عیدت مبارک باشه هوشی جون!
در مورد اینکه آدم از بچه ها آرامش می گیره کلی پایه تم!
سلام قربونت برم. عید تو هم مبارک.
آره واقعا . چون پاکن . چون با صداقت حرفشونو میزنن و ... .
سلام
زیتون جوون
عیدت مبارک
منم خوشحالم که دیگه زود کامنتتو می خونم
ممنون که هیچ وقت تنهام نمی ذاری
غمهات کوتاه
.
.
.
بگذاشتی ام غم تو نگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفادار تر است
سلام عزیییزم
عید تو هم مبارک .
وای منم خوشحالم .
غم ها دیگه انگار انس گرفتن باهامون .یا ما انس گرفتیم باهاشو نیمدونم !
چه شعر قشنگی .
ممنونم که تو هم همیشه میای پیشم خوشحالم میکنی.
قربونت برم .