زیتون

ناچشیده جرعه ای از جام او عشق بازی میکنم با نام او

زیتون

ناچشیده جرعه ای از جام او عشق بازی میکنم با نام او

یکمی خوشحالم

فک میکنم چهار تا نی نی کوچولو نشستن با همدیگه فک کردن گفتن خب چرا همیشه این زیتون مامان بزرگ بازی دربیاره .یه بارم ما براش تیریپ مامان بزرگ بیایم ! اما آخه نمیدونن که نمیتونن؟

منم که دلشونو نشکوندم گفتم باشه . گفتم بی خیال . انقدر خرن که بعد سه سال نمیدونن من وقتی چرت وپرت میگمو میخندمو میخندونم . موقع درسشم که میشه انگار با خودمم قهرم . خدا جونم مارو بد جلو اینا زدی زمینا .یه حساب دیگه رو ما وا کرده بودن . انگار بستنش اما . بانکمونو خالی کردی خدا ... .

یه کاری کردم امروز  . آقای ربانی (معلم زیستمه) شروع کرد باز گفتن از این که آره درس بخوننینو هفته ای کمتر از 50 ساعت باشه به درد نمیخوره و پزشکی بی پزشکیو . حالا شوخم هس .شوخی جدی میگفتو همه میخندیدن  .منم چنتا خنده عصبیو بعدم زرتی زدم زیر گریه  . بعدم دستمو به حالت اجازه بردم بالا و از کلاس زدم بیرون . کلاس روبروییم خالی بود رفتم اون تو یهکم واسه خودم اشک ریختمو بعد دیدم نه اگه بخوام بشینم گریه و اینا کلاسه میپره  .پاشدم رفتم سر کلاس . زنگ تفریح رفتم پیششو شرایطمو توضیح دادم براش .اونم گفت خب تو باید یه برنامه ریزیه دو ساله داشته باشی .دوسالشم بکوب بخونی واسه اینی که تو میخوای  . اگه این کارو بکنی موفقی .منم خوشال شدم دیگه !!!

حالا مامان جان خوابن آخ که فک کنم کلی گفتمان داریم ما اینجا امشب .برام دعا کنین . قربون همگی .

نظرات 6 + ارسال نظر
مهدی پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 07:26 ب.ظ http://lovepaste.blogsky.com

سلام.وبلاگ قشنگی داری به من هم سر بزن.
ولی یه نصیحت برادرانه دورو بر عاشقی رو خط بکش .به قول شیخ اجل:معشوقه وفا به کس نجوید هر چند ز دیده خون چکانید.

سلام برادر !
والا ما به عاشقی کاری نداشتیم . اون اومد دورمون یه خط قرمز کشید ! ما دنبال این چیزاا نبودیم ... .

آوا پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 07:27 ب.ظ

سلام زیتون جونم
خوبی؟
آخه گریه چرا؟ من واسه کنکور ارزش قایل نبودم. خودمم واسش نکشتم. درسته الان سالی ۵ تومن مارو پیاده می کنن ولی مطمینم دانشگاه من از خیلی از این دانشگاه های مثلا عالی این کشور بهتره...
البته نکه تو دیگه درس نخونیا. ولی کنکور هدفت نباشه عزیزم. هر چیزی ارزشی داره. اعصابت رو واسش خراب نکنیا.
:*****************

چمیدونم .حسسسساس شدم (چشمک)
کجا میری تو دانشگاه مگه جیگر؟
نه بابا من دیگه پایه درس شدم فقط دارم یه جمع بندی میکنم که ببینم چه میکنم برنامه ریزیم طول کشیده خیلی .اما مهم نیست من دو ساله ام پایه ام واسه یه رشته خوب ... .
خدا خودش کمک میکنه خواهر ( به قول آقای ربانی) (خنده)

کامران پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 08:27 ب.ظ

سلام شما اسمت نوشین نیست؟؟؟؟؟

سلام .
نه من اسمم آیداست !

سیروس جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:47 ق.ظ http://sj.blogsky.com

دلم نمیخواد اصلا دوباره برگردم به اون دوران. ضمنا اگه میخوای پزشکی بخونی باید بدونی یه نفر برای چی میره پزشک میشه:
۱- چون از خوابیدن بدش میاد
۲- چون میخواد گناهانش رو جبران کنه
۳- چون احساس میکنه به اندازه کافی از زندگی لذت برده و دیگه بسه
۴- چون دلش نمیخواد تا قبل از ۴۰ سالگی ازدواج کنه

اینم یه نظریه . یکم قبولش دارم یکمم نه ... .

[ بدون نام ] جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:42 ب.ظ http://niloofarabi.persianblog.com

سلام وبلگ قشنگی بود واسه من هم دعا کن که شب خوابیدم صبح دیگه پا نشم مرسی

نیلو جونم سلام .
نظرات وبت بسته بود . امیدوارم همینجا رو بخونی .
بابای منم ۴ ساله که رفته . خدا رحمتشون کنه . منم الان که فکر میکنم میبینم بیشتر از اینا میتونستم قدرشو بدونم. مطمئن باش هنوز هستن کسایی که میخوان تو پیششون باشی و دوستت دارن .پس به خودخواهیو بذار کنار .به خاطر اونا باید زندگی کنی . منم ثل تو خیلی شبا با این دعا میخوابم . اما صبح فرداش وقتی مامانمو داداشمو مییینم خدا رو شکر میکنم که هنوز زندم .

منتظر جمعه 21 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:47 ب.ظ http://darpanaheto.blogsky.com

سلام زیتون جون

خوبه که نگران باشی باعث می شه یادت نره درس بخونی
من که فکر می کنم می ارزه آدم یه سالی وقت بزاره و خوب درس بخونه تا به خواستش برسه البته اگه واقعا بدونی چی می خوای و فقط نخوای مثل همه بری دانشگاه
ولی این نگرانی باید تلاشت را زیاد کنه نه اینکه غصه بخوری و گریه کنی
من برخلاف کسایی که می گن بابا تو دانشگاه خبری نیست می خوای بری دانشگاه چیکار و دانشگاه خوب و بد نداریم !! فکر می کنم باید تلاش کرد برای رسیدن به بهترینش البته اگه انگیزه واقعی برای درس خوندن داری اگه نه که بهتر کلا فراموشش کنی
ببخشید خیلی حرف زدم ولی نصیحت نبود تجربه بود که گفتم همیشه رسیدن به بهتری ها زحمت داره
موفق باشی
راستی پرسیدی منتظر کی ؟ منتظر کسی که اگه بشناسیش با کمک گرفتن از اون مطمئن تر قدم برمی داری
"امام زمان " بهترین دوست هر کسی که دوسش داشته باشه

سلام
میدونی من یکم متفاوتم . وقتی نگرانم نمیتونم کارم رو به خوبی انجام بدم وگند میزنم به همه چی !!! انگار قفل میکنم . به خاطر همین دنبال برطرف کردن نگرانیمم تا بتونم خوب کارمو انجام یدم . هدفم خیلی ساله که مشخص شده و الان تنها هدفم اینه که به این هدفم برسم . اما انجا یه جاهایی یه چیزاییی همون چیزایی که باعث شد کمی عقب بیفتم باعث میشه بیشتر قاطی کنم .
کاشکی منم منتظر اون بودم به جای اینکه ... . شاید اینم یه تمرینه برای درک انتظار نمیدونم .
تو هم موفق باشی .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد