زیتون

ناچشیده جرعه ای از جام او عشق بازی میکنم با نام او

زیتون

ناچشیده جرعه ای از جام او عشق بازی میکنم با نام او

تلخ

دو تا قطره بارون چکید رو صورتم ... ! یعنی آسمون میخواد بباره ؟

چقدر خوشگل بود ولی امروزا . پر ابر بود از اونایی که من دوست دارم . میدونی دلم میخواد تو آسمون شنا کنم . رو ابرا بخوابم . واقعا امروز دلم میخواست پرواز کنم . سبک باشم .

همش خسته  ! همش خواب . یه زندگیه سگی ! برو – بیا – بخور- بخون- بخواب ... .

چقدر خوشبخته اون  روستایی ... . خوش به حال اون چوپونه که هر روز گوسفنداشو میبره چرا ... .

از این کامپیوتر کوفتی بدم میاد .از اون موبایل لعنتی هم بدم میاد . از از برنامه های مسخره این تلوزیون و ماهواره ام بدم میاد . از این بچه سوسولای پشت مو بلند تو خیابون ولو که نیدونن دنبال چی ان حالم به هم  میخوره . از این دخترایی که چهرشون پشت این آرایشای مسخره ی عروسکی قایم میشه بدم میاد .بهتون بر نخوره اینجوری از خودمم بدم میاد چون خیلی وقتا این شکلیم .

هر روز صبح به هم یه لبخند میزنیمو میگیم سلام . شبم که میشه با یه شب بخیر وهمون لبخند احمقانه توی تختامون میخوابیمو مثلا میخوایم خستگیمونو در بیاریم !

امروز یکی از همکلاسیام بهم گفت : تو هم مثل منی تو زندگی خوش میگذرونی !!! چه قضاوتی بعد دو جلسه هم صحبتی !!!

معلم ریاضیه میگه چرا ساکتی ؟ نمیفهمی درسو ؟ نمیدونم باید پاشم برقصم براش که بفهمه یاد گرفتم درسو !

نمیگم خطا نکردم  ولی ادعا نکردم  همه گفتن بی وفایی ولی اعتنا نکردم ... .

چایی تلخ رو بیشتر دوست دارم یا قهوه تلخ ! و سیگاااااار عاشقشم . فقط دو بار کشیدم . اما خوابشو زیاد میبینم وقتی خیلی حالم بده .خوابش بود که باعث شد خودشم امتحانکی بکنم . دلم میخواد اما دیگه اینجارو باد پامو بذارم روش  راستی اونم تلخه !!! سیگارو میگم .

نمیدونن تو از آسمون میای خودشون اهل یه دنیای دیگن ... .نمیدونن تو بهونه ی منی .نمیدونن تو از آسمون میای نمیدونن که تو دل نمیشکنی ... .

اونا از چشای تو بی خبرن نمیدونن که نگات نفس داره اونا غافلن که چشای روشنت توی نور ماه نقره دس داره ... . نمیدونن توبهونه ی من معنیه شعرای عاشقونه ای ... .

خب نمیدونن دیگه ! چند روز پیش باز یکی دیگه بهم گفت هنوزم عاشقشی ؟!!! منم فقط نگاش کردم با سه لبخند !!! نمیدونمم تا کی باید به این سوالای احمقانه جواب بدم ... !  

نظرات 8 + ارسال نظر
a FashisT سه‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:33 ب.ظ HTTP://FASHISTZ.BLOGSKY.COM

سلام دوست عزیز
وبلاگ قشنگی داری
وقت داشتی به ما هم یه سری بزن
http://fashistz.blogsky.com

سلام
ممنونم.

مونیکا سه‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:22 ب.ظ

سلام
قشنگ بود .می گم یه چیزی زیاد مهم نیست که چقدر مجبور باشی اون سوالای احمقانه رو بشنوی و جواب بدی مهم اینه که یه روز پیش نیاد که خودت تردید کنی و تو آینه از خودت بپرسی:هنوز دوستش دارم؟؟؟؟
سبز باشی

سلام
یعنی ممکنه یه همچین روزیم بیاد ؟ !‌ اون موقع دیگه احمقانه نیست ! نه چرا اون موقع هم احمقانس !

م چهارشنبه 19 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:26 ق.ظ http://roozanehayam.blogsky.com/

حالا چرا سه لبخند؟

(خندههههههههههه )‌خیلی خندیدم. واقعا ببخشین الان رفتم دیدم متوجه شدم اشتبه تاپیه (نیشخند) به جا (یه) نوشتم (سه) !!! از یس که من دیشب مست و ملنگ بودم (چشمک)

shiva چهارشنبه 19 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 08:42 ب.ظ http://mahighermez.blogsky.com

kash ma adam ham 2 ta bal dashtim
oon vaght az dast ien zamin panah mibordim be asemoon
mage na?!

آره کاش ... .
نمیدونم فردا هم آسمون اونقدر خوشگل خواهد بود یا نه ؟!‌اما این چند روزه که منو عاشق خودش کرده !

نجمه پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:22 ق.ظ http://raha33.blogsky.com

تو هم دلت گرفته از این روزگار....
برام دعا کن...

آره خیلی زود ...
چشم عزیزم . تو هم فراموشم نکن... .
ممنون.

آوا پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 06:27 ق.ظ

سلام زیتون جون
خوبی؟
بابا تو که جوونی حالا مادر. این حرفای غم انگیز رو بذار واسه ما پیرو پاتالا!
می بخشی دیر شد. حالم خوب نیست، مریض ام!
غصه نخور عزیزم. خدا به همه مون کمک می کنه...
صبوری کن، صبوری کن، صبوری.....
بوس بوس

سلام آوایی .
هر روز بهت سر میزدم میدیدم که آپ نکردی .نگران شدم. خوب شد اومدی .
آآخیی مواظب خودت باش زود خوب شی .خب؟
دیگه کار ما گذشته از این حرفا . ما خیلی زودتر از اونی که باید پیر شدیم عزیزم . خودمو میگما . دیگه حس میکنم کافیه .بزرگتر از این نمیخوام بشم . خیلی زوده واسه این فکر اما من بی تقصیرم !
آره خدا همیشه با ماست ...
و اینکه چشم صبوری میکنم .
بوووووووووس .

ممول پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 02:40 ب.ظ http://www.memol125.blogsky.com

سلام زیتون پرورده جان
خستم و غمگین خیلی بیشتر از اونی که فکرش رو بکنی واسم دعا کن اب پاکی ریخته شده رو دستم و من مثل همیشه از همه چیز این زندگی خستم و حالم به هم میخوره .
زود زود بیا
ممول

سلام عزیزم .
آب ژاکیو که خیلی وقته ریختن رو دستمون . صبور باش دختر ... . صبوووووووور ... .

ترانه پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 06:23 ب.ظ http://to-unja-man-inja.blogsky.com

سلام
ممنون که اومدی...
این کارا واسه همه عین همه
بازم پیشم بیا

سلام . خواهش میکنم عزیزم .
راستی کدوم کارا؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد