زیتون

ناچشیده جرعه ای از جام او عشق بازی میکنم با نام او

زیتون

ناچشیده جرعه ای از جام او عشق بازی میکنم با نام او

(۲)

جمعه

زنگ آپارتمان رو میزنم . مامانی درو باز میکنه ! من و مامان باهاش روبوسی میکنیم . اون سراغ محمد رو میگیره .محمد تو حیاط واستاده و با دوستاش حرف میزنه . بابایی هم با واکرش  میاد دم در با اونم سلام میکنیم . میگه سرما خوردم . نمیذاره بوسش کنیم. نمیدونم چرا اینو میگه . سرما که نخورده اما خب حتما یه دلیلی داره دیگه ! میرم تو اتاق لباسامو عوض میکنم .مامانی صدام میزنه . میگه مادر بیا میوه بخور .میگم چشم .

میرم بیرون میشینم رو مبل بغل بابایی بابایی مبلش با مبلای خونه فرق داره ! یه مبل بزرگ تپل .خیلیم راحت و باحاله هروقت شب اونجا میمونیم وبابایی میره بخوابه من میرم رو مبلش ولو میشم . یه کتاب خونه به صورت مایل بغل مبلشه .یه میز که بغل کتاب خونس و روش کلی خرت و پرته .یه رادیو ضبط کوچیک .یه ساعت که دایی این دفعه براش آورده و با ساعت انگلیس تنظیمش کرده و کلی دارو و دوا با یه سری چیزای دیگه . باز جلوی مبلشم یه میزه که رو اونم پر دفتر و مدادو خودکارو کلی بندو بساطه ! بعدشم اونطرفم یه میزه که روش دو تا تلفنه. بابایی عاشق تلفنه   .دوتا خط ! قبلا که سه تا بود ! خیلی باحاله باباییم. ( ماشالله ) نشستم اونجا ویه یه هلو برداشتم و گاز زدم چقدم یخ بود خیلی باحال بود. یکم باهاشون حرف زدم  . بابایی میگفت : احمد از دو ساعت پیش گفته میام هنوز نیومده ! منتظر بود که دایی بیادو ببردش حمام . زنگ زدن درو باز کردم دایی بود . اومد بالا سلام علیک و روبوسی   . بعدم سریع بابایی رو برد حمام  .زندایی و عسل واسه ناهار میومدن . منم رفتم تو اتاق سر درسام . یه نیم ساعتی گذشت و بابایی اومد بیرون با یه حوله ی آبی . کلاهم گدذاشته بود سرش. خیلی باحال شده بود . خلاصه لباساشو پوشید و اومد ناهار بخوریم . زندایی و عسلم اومدن.سر میز ناهارم من نشسته بودم ژیش بابایی اونم یهو اینجوری شد   . منم اینجوری   .حالا موندم چی شد که اینجوری شد بعد بابایی میگه حالا تمیز شدم رفتم حموم بوست میکنم. منم خوشالیدم و گفتم آخ جون    عسل خیلی امروز لوس شده بود . الان 5 سالشه. امروز یه جوری بود عصبی بود انگار نمیدونم ! ناهارو خوردیم بعدم کلی باعسل بازی کردم . دایی ماشینشو قبل از اینکه بره انگلیس فروخت .امروز میخواست با محمود بره دوباره بخره  البته فک کنم لگن بتونه الان بخره   چون پولارو دود کرده گذاشته تو چمدون آورده   ! ( دود که نه لباسو یه سری چیزای دیگه  ! ) خلاصه که دایی و محمدو محمود و عسل خانوم رفتن ماشین ببینن و زندایی هم رفت خونه  . عسل خیلی جیگرو خوردنیه .امروز تمام مدت میگفت میخوام با بابام برم .میخوایم زانتیا بخریم منم   هی تو دلم میگفتم آره عزیزم حکما ! بعدم قربون صدقش میرفتم  .

بعد از اینکه اینا رفتن منم فلنگو بستم خونه خاله اینا . آزی آتوس داشتن ناهار میخوردن تازه . منم که مثل همیشه مخ اونا رو خوردم . بعدشم یکم همونجا ولو شدیم بعدم رفتیم رو تخت ولو شدیم . منم رفتم بغل آتی کلی خوابیدیم. یه 2 ساعتی شد . خیلی کیف داد بعدم که خاله جان بیدارمون کرد و گفت مامانت گفته بیا درس بخون . منم پاشدم تو خواب را افتادم رفتم .حالا رفتم خونه بابایی اینا میبینم به به اینام که جمعشون جمعه ! خاله فیروزه و تیما  و عطیه ام که اینجان ! اینجام نمیشه درس خوند که .خلاصه منو تیمام که رفتیم چپیدیم تو اتاق و کلی هرهر و کرکر و خلاصه امروزم روزی بود. محمدو محمودم که اومدن و  دایی و عسلم رفته بودن خونشون . اونام گفتن یه چند تا بی ام و دیدن که خیلیم خوب نبوده و اینا . بعدشم که دیگه خاله اینا رفتن و من و مامانو محی هم بعد شام اومدیم خونه .

چقدر خوبه که مامانی باباییه مهربونی دارم که میتونم هر جمعه حداقل ببینمشون . اونا خیلی پیر شدن و مریض اما همونجوری مهربونن خیلی دوسشون دارم . خیلی عاشقشونم . خدایا برامون نگهشون دار تا زمانی که خودشو ن میخوان که باشن . خدایا شکرت .

نظرات 3 + ارسال نظر
behshad ( booter ) yahoo 7.5 شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:17 ق.ظ http://www.booter-rasht.blogsky.com

salam dost aziz va Gol khobi wblaget ghashang bood va jaleb tonesty be man sar bezan va az barname haye yaho 7 final be khosos Boot DC Buzz Estefadeh kon va be dostanet moarefy kon montazeret hastam khosh hal shodam behshad bye

سلام دوست عزیز .
ممنونم.

رها شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:29 ق.ظ http://www.sisko.blogsky.com

سلاااااام:
چه اسم باحالی داره وبلاگت. خیلی خوشمزه است :)
خدا مامان وبابا بزرگت رو واست نگه داره. قدرشونو بدون نعمتن....

سلام عزیزم.
ممنونم. قابل شما رو نداره (‌نیشخند) .
آره واقعا نعمتن .

سیاوش شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 01:55 ب.ظ http://faryadeasheghane.blogsky.com/

سلام وبه جالبی داری
ممنون که به من سر زی

مرسی . قابلتونو نداره !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد