زیتون

ناچشیده جرعه ای از جام او عشق بازی میکنم با نام او

زیتون

ناچشیده جرعه ای از جام او عشق بازی میکنم با نام او

کنکور

سلام

چه طورین ؟ من که خوب نیستم  ! نیمیدونم خوبم نمیدونم بدم ... کنکورمونم که دادیم و گند زدیم و تموم شد ! خیلی استرس داشتم  ... چرا نمیدونم... اصلا هیچکس باورش نمیشه ! به قول نوشی میگه خودمو فک میکردم استرس بگیرم اما تو یکیو نه  ! آدمیزاده دیگه ! جایزالاسترسه  ! ولی خودمم فک نمیکردما ! از شب قبلش حالم بد بود ! خیلی بددددد ... اصلا نمیدونم چم بود به همه چیم گیر میدادم آخرشم عصری میخواستیم بریم سر خاک از اونجام بریم خونه عمه ناهید ... منم کلی گریه کردم .... محمد طفلکی کلی خندوند منو چرت و پرت گف که بخندم ...دیگه واسه سر خاک رفتن دیر شده بود ... رفتیم خونه عمه ناهید ... منم حاااالم خراااااب ... حالا هی عی میکردم آرامش بدم به خودم اما نمیشد ... مامان الان میگه سر شام روبروم نشسته بودی میدیدمت فک میکردم الان منفجر میشی از استرس ... خلم دیگه !! شب کنکورم خیر سرم به جا اینکه مثه آدم بخوابم ده بار از خواب پریدم ! صبم با سر درد از خواب پاشدم انگار مغزمو شخم میزدن ! دایی احمد مهربونم اومد دنبالم ... با مامی و دای رفتیم . بیشتر بجه های مدرسه رو دیدم ... همشون تا باهام سلام علیک میکردن میگفتن خوبی ؟ آروم باش ... یکم ریلکس باش ... همه فهمیده بودن انگار ... تنها کلاسیم که قرار بود ما بریم توش درش قفل بود تا بیانو درشو باز کنن 60 ساعت طول کشید ... منم نشتم رویکی از صندلیای توی راهرو ... یه دختره که فک کنم حداقل 20 سال رو داشت به دوستش آروم گفت این بیچاره چقدر استرس داره !!!

وقته امتحانم که شروع شد اولش یکم بهتر شدم ... اما به دینی که رسیدم یهو کپ کردم لامذهب همش آیه بود ... حدس میزدم که اینجوری باشه ... دوباره حالم گرفته شد ... اما زبانم واقعا گند زدم البته همه میگن که بد بوده ! سر زمینم که قرار نبود بزنم نشستم ساندیس خوردم ! ولی دوباره حالم به شدت بد شده بود ! از اواخر زیست دیگه چشمام سیاهی میرفت اصلا سوالا رو نمیدیدم یعنی تا آخرش به زور نشسته بودم سر جلسه ... دلم میخواست سرمو بذارم بمیرم ! خلاصه که دیگه تموم شد !!! دیگه حوصله واسه آزاد خوندنم ندارم ... یه نگاهی میکنم اما از اونجایی که خیلی برام مهم نیس خب همینم میشه ! حالا سال دیگه رو که نگرفتن ازمون هیچ ناراحتیی ندارم واسه یه سال دیگه خوندن ! به هر حال هنوزم همه چی معلوم نیس ... تا جوابا بیاد مونده !!! فعلا خسته شدم ... تا بعد ...

نظرات 3 + ارسال نظر
هومن یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 04:52 ب.ظ http://www.hoomy.persianblog.com

صبر

!!!

سعید یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:44 ب.ظ http://mastaneh.blogsky.com

سلام آیدا خانم ...

حالا بببن دانشگاه ازاد که برات اهمیت نداره خیلی خوب و ریلکس میری امتحان میدی و نتیجه خوبی هم می گیری! هرچی بگم شعار میشه پس نمیگم!
اما به هر حال هرچی بوده گذشته ... الان دیگه آروم باش و به آینده فکر کن ... ایشالا که همین امسال قبولی و اگر خدای نکرده، زبونم لال روم به دیوار! قبول هم نشدی چیزیو از دست ندادی. این پسرهان که باید برن خدمت! شما دخترا که موقعیتتون خیلی عالیه ... یه چیز دیگم بگم جمع کنم بساطم رو! من با رشته ای که خوندم الان تو یه سازمان دولتی هستم و ماکسیمم ۵۰۰ تومن می گیرم! این رشته علاقه دوم من بود ولی اگه رفته بودم سراغ چیزی که واقعا عاشقش بودم و علاقه شماره یکم بود الان حداقل ۲ تومن در ماه درآمد داشتم و تازه باهاش حال هم می کردم ... پس رشته و دانشگاه و اینا رو بیخیال! مدرک رو همیشه میشه گرفت برو پی علاقت ...

دلت شاد ...

میدونم ... اما حالا موقعیت یه چیزه دیگه میگه .. مگر اینکه قانونمو بشکونم !!!‌ یا اینکه سعی کنم در کنار هم داشته باشمشون ... باید فکر کنم !!

ازگیل چهارشنبه 13 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 02:27 ب.ظ

ایدا جونم خدا بزرگه.انشاالله که نتیجش خوبه.

دیگه مهم نیست عزیزم . آخرش اینه که سال دیگه ! خب به درک ! چیزی نمیشه که میخونیم .... خدا که واقعا بزرگه خیلی جاها تو زندگیم دیدمش میدونم اینجا هم اگه حقم باشه حتما دریغ نمیکنه و اگه نشه حق من نبوده !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد