زیتون

ناچشیده جرعه ای از جام او عشق بازی میکنم با نام او

زیتون

ناچشیده جرعه ای از جام او عشق بازی میکنم با نام او

۳ روز تا مسابقه (کنکورو میگم )

آیدا سه روزه دیگه کنکور داره و کلا خیلی خیلی قاطیه  ... یه هفته میشه که مثه آدم درس نخونده ... خب خستس !!! ولی قول داده 3 روزه باقی مانده رو خوب بخونه ...

آیدا به شدت زانو درد گرفته ... نمیدونه عصبیه یا اینکه مال چیزای دیگس ...

آیدا کلی حرف داره که بعدا باید همشونو تفکیک کنه تا بگه ... چقدر دلتگ شده این چند روزه ... البته به اندازه ی قبلنا نیست ...به خاطر همین ناراحته ... یعنی دوست داره مثه قدیما همونقدر دلتنگ باشه ! ... عجیبه  ؟ نه نیست ... اصلا دیگه شرایط بهش اجازه نمیده ... ( چقدر این شرایط آدم پرروییه ! واسه چی به خودش اجازه میده تو کارای آیدا دخالت کنه ؟! ) اصلا مگه اون آدمه ؟ نه فک نکنم ! فک کنم یه گوسفند باشه !!!

آیدا از اونجایی که این چند روزه خیلی قاطیه سعی میکنه آهنگای خیلی غمگین گوش نده ... اینم تقصیر همین شرایطه که میگما !!

چقدر داییه آیدا مهربونه ... امروز زنگ زده  که من میام آیدا رو میبرم جمعه ... مامان آیدا هم کلی گفته نه و زحمت میشه و اما اون گفته نه میام... آیدا خیلی دوسش داره ! عاشق داییشه ... یعنی بعده باباش همین یه داییه که میشه گفت یه تکیه گاهیه براش ... (گرچه آیدا عادت به تکیه دادن نداره ... همیشه سعی میکنه رو دو تا پاهاش وایسته ! ) خلاصه که داییش میبردش شما نگرانش نباشین دیگه ... حوزه اش هم دانشگاه امیر کبیره .

آیدا کلی نقشه داره واسه بعد کنکورش ... اما معلوم نیست که امیدواره به قبولیش یا نه ... مشاورش که میگه قبولی ... مامانشم میگه ... همه میگن ... تازه باباییش میگه رتبه ی 1تا 3 کنکور میشی ... (از بس که باباییش گوگولیه و ماچ میخواد )...

شمام اگه دوست داشتین دعا کنین واسش بلکه دعاهای اطرافیان بگیره فبول شه بیچاره ...

قربان شما ...

نظرات 6 + ارسال نظر
سعید دوشنبه 4 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:08 ب.ظ http://mastaneh.blogsky.com

سلام ...

منم منتظرم که بعد کنکور حرفاتو بخونم! البته اگه از فرط خستگی پای کامپیوتر نمیرم! :))
منو می بینی؟ یه هفت هشت ده سالیه که تو کار کنکور و این حرفام! تا حالا حداقل ۲۰۰-۳۰۰ تا رتبه زیر ۱۰ پرورش دادم ... خلاصه بگم خیلی اینکارم! بهت اطمینان می دم که قبولی ... تازه با بابات هم موافقم ... خب حالا اصل مطلب! از همین حالا شیرینی میخوام!

خارج از شوخی: برات دعا می کنم ... ما هم این شرایط رو گذروندیم می فهمم خیلی سخته ولی امیدوارم به کمک خدا بیشتر از یه بار برات این شرایط اتفاق نیوفته و همین یه بار کلک قضیه رو بکنی و قبول شی ... قبولی من مطمئنم.

ااااه آره ... راس میگیا ... خب جمع کن همه رو واسه اوقات فراغته جمعهات ...
خب من بعد کنکور رژیمم شیرنیو شوریو همه چی تعطیله :دی
مرسی ... ممون از دلداریت ... ایشالا ...

هومن سه‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 02:21 ب.ظ

دعا می کنیم به امید آنکه دعای ما مورد قبولش باشه

ممنون ...

سعید سه‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 07:53 ب.ظ http://garibe.coo.ir

خیلی جالبه خیلی.
بیشتر به خاطر شکلکهات خواستم کامنت بزارم.
خیلیییییییییییییی با هاله دختر جووووون
مثل خودت شیتون بلان .
بازم میام

ممنون لطف داری !

ژ یگولو شنبه 9 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 02:45 ق.ظ

سلامممممممممممممم ایدا جون...

دیروز پنجشنبه کنکور داشتی ..اره؟؟

ایشالا که موفق بوده باشی..خیلی دعات کردم به خدا...

تو وبلاگمم نوشتم و دعات کردم...

حالا که تموم شده زود بیا اپ کن منتظریم...فعلا عزیزو...

سلام
نه بابا تجربی بودم ... جمعه !‌
ممنونم ... مرسییییییییییی ....
ولی من گند زدم !!‌

ازگیل یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 02:05 ق.ظ

ایدا جونم دلم بران تنگ شده.من برات کلی دعا کردم.خبر کنکورو بهم بده که چهجوری دادی.

سلام عزیزم ...
منم دلم برات یه ذره اس ... هیچی گند زدم ... از گندم اونورتر !

هومن یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:28 ق.ظ http://www.hoomy.persianblog.com

کنکور چطور شد؟

مینویسم در موردش !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد