ناچشیده جرعه ای از جام او عشق بازی میکنم با نام او
درباره من
منم یه دخترم مثل دخترای دیگه. مهربونم اینو خوب میدونم ( خب میدونم دیگه ! ) حساسم خیلی حساسم . اگر کسی رو دوست داشته باشم و باهام حتی یکم خشک رفتار کنه بدجوری ازش می رنجم. حالا میخواد هرکی باشه کافیه من یه رابطه حسی داشته باشم باهاش ممکنه خودشم نفهمه ها اما من ناراحت شم ! ( خب من یکمم خلم دیگه ) بعضیا میگن لوسی اما خوشم نمیاد از این حرف چون به نظرم نیستم .از اونایی هم که لوسن بدم میاد . خب شاید من تعریفم از لوسی با بعضیا متفاوته نمیدونم والا .
کلا هم آدم صادق و روراستی هستم رکم هستم. اما خب بعضی وقتام خوب میتونم فیلم بازی کنم . اما موزی نیستم ! دیگه بسه اگه چیزی یادم ا.مد می نویسم بعدا !!!
ادامه...
دوست خوبم سلام: خاک در اندیشه ی باران نبود هیچ نشانی ز بهاران نبود بال و پر چلچله ها خسته بود پنجره ی باغ خدا بسته بود شب چه شبی بود! شکوه آفرین چشم به راه تو زمان و زمین شهر اگر تیره و تاریک بود لحظه ی لبخند تو نزدیک بود تا تو فرود امدی از اوج نور روح زمین تازه شد از موج نور از نفس گرم تو گل جان گرفت باغ طراوت سرو سامان گرفت سبز شد از لطف تو صحرا و دشت قافله ی چلچه ها باز گشت آمدی و زمزمه آغاز شد روزنه ای روبه خدا باز شد امدی و نوبت فردا رسید فصل شکوفایی کلها رسید عاشقانه هایم از حالا مقدمت را گرامی میدارد.
سلام زیتون جون مرسی که دعا می کنی. ما سه تاییم. من و ساراو سایه. سه تا دوست جون جونیم(به زنم به تخته) با هم دیگه تو وبلاگ می نویسیم. منم هنوز دوسش دارم ولی نمی دونم این دوست داشتن به کجا می رسه. کاش برگرده... بازم مرسی گلم.
سلام عزیزم . خوب شد فهمیدم .یه سوال گنگ شده بود برام. اما بیشتر انگار تو مینویسی نه؟ اینشالله سه تا همیشه همینجوری بمونین باهم. آره .نمیدونیم به کجا میرسه . نمیدونم کاش گفتنای ما فایده ای هم داره یا نه !
دوست خوبم سلام:
خاک در اندیشه ی باران نبود
هیچ نشانی ز بهاران نبود
بال و پر چلچله ها خسته بود
پنجره ی باغ خدا بسته بود
شب چه شبی بود!
شکوه آفرین
چشم به راه تو زمان و زمین
شهر اگر تیره و تاریک بود
لحظه ی لبخند تو نزدیک بود
تا تو فرود امدی از اوج نور
روح زمین تازه شد از موج نور
از نفس گرم تو گل جان گرفت
باغ طراوت سرو سامان گرفت
سبز شد از لطف تو صحرا و دشت
قافله ی چلچه ها باز گشت
آمدی و زمزمه آغاز شد
روزنه ای روبه خدا باز شد
امدی و نوبت فردا رسید
فصل شکوفایی کلها رسید
عاشقانه هایم از حالا مقدمت را گرامی میدارد.
سلام عزیزم .شعر قشنگی بود .میام پیشت .همین حالا .
سلام زیتون جون
مرسی که دعا می کنی. ما سه تاییم. من و ساراو سایه. سه تا دوست جون جونیم(به زنم به تخته)
با هم دیگه تو وبلاگ می نویسیم. منم هنوز دوسش دارم ولی نمی دونم این دوست داشتن به کجا می رسه. کاش برگرده...
بازم مرسی گلم.
سلام عزیزم .
خوب شد فهمیدم .یه سوال گنگ شده بود برام. اما بیشتر انگار تو مینویسی نه؟ اینشالله سه تا همیشه همینجوری بمونین باهم.
آره .نمیدونیم به کجا میرسه .
نمیدونم کاش گفتنای ما فایده ای هم داره یا نه !
چرا آیا؟
نمیدونم والله اگه فهمیدم یه روزی بهت میگم.
ادما بعضی وقتا خوششون میاد سوال احمقانه بپرسن...حال میکنن با سوالهای احمقانه...مخصوصا اینجوریشو...
پس حالا که سال اخره سال خوب خوشی رو برات ارزو مندم...خیلی مرسی که اومدی پیشم...بازم اینکارو بکن...خوشحال میشم از دوستیت...
فعلا...خوش باشی...
آره اونم بعضیایی که آدم انتظارشو نداره ...
ممنونم. باشه میام تو هم بیا .البته من کمتر میام دیگه ولی هروقت اومدم چشم .
قربانت .