زیتون

ناچشیده جرعه ای از جام او عشق بازی میکنم با نام او

زیتون

ناچشیده جرعه ای از جام او عشق بازی میکنم با نام او

کنسرت...

رفتیم کنسرت ... خیلی توپ بود . ممد گلی (گلزار) هم اومده بود ... ما اولش نیدونستیم بعد طی جریاناتی فهمیدیم که اومده ... من و طناز و تینا بودیم .. جامونم توپ ترین جای سالن بود ... سه تا صندلی که فقط تو ی اون ردیف همون 3 تا بودن ... و کاملا مشرف به سن .. به پسره راهنماء میگیم جای ما کجاس؟ میگه اوه اوه اون سه تا صندلیه !!! تا آخرشم هی اومدن مراقبا بهمون گفتن جاتون بهترین جاء ها .. کلی تحویلمون گرفتن دیگه ... به طناز میگم جامون اختصاصیه ها میگه آره مثه شاه و ملکه و ... کلی خندیدیم خولاصه ... بهدشم که حمید جون اومد (حمید عسگریو میگم دیگه !) چگده گوگولی بود یکمم همانند مثل حمید گودرزی بود ... یه چند تا آهنگ خوند بعد معلوم بود کلی خسته شده ... ییهو گف خانوما اقایون یه استراحت کوچیک میکنیم دوباره بر میگردیم ... مام کلی جیغ و داد که نههههه نرو ... اونجا کلی بهش خندیدیم که بیچاره الان رفته اکسیژن بگیره و رفت زیر سرم ...آخر کنسرت اورژانس میاد میبرتشو از این حرفا ... خودمونم که انقد جیغ زده بودیم صدامون در نمیومد ... مام رفتیم کلی آب خوردیم بعد طناز خانوم منو تینا رو به زور دنبال خودش میکشونه میگه بریم بالکنم ببینیم. کلی پله الکی رفتیم بالا یه دالی کردیم برگشتیم البته طناز جون لطف فرمودن حساب چند نفررو هم رسیدن !!!! آخه رفتیم بالا واستادیم دم در بربر نگا میکنیم پسره راهنماء برگشته میگه خانوما شما میخواین تا آخراینجا وایستین مام برگشتیم ببینیم که داره حرف مفت میزنه دیدیم کلی پسر که نشسته بودن اونجا دارن مثه مونگلها نگامون میکنن طنازم گفت نخیر ما جامون پایینه تازه بهترین جا هم هست (حالا اینارو با جدیت تمام میگه ها ! این بشر اصن تو کارش شوخی نیست اما با جدیتش کلی میخندونتت!!) پسره میگه گلزارو دیدین ؟ من میگم نه مگه اومده ؟مابیرون بودیم ! میگه آره مردم ریخته بودن سرش !! مام یه نگاهی کردیم و اومدیم بیرون از سالن ...حالا میبینیم طناز خانوم پیشمون نیست و صداشو میشنویم که داره میگه :اااا گلزار اومده؟ پس حتما منم مهناز افشارم !! ییهو منو تینا کپ کردیم واستادیم خانوم تشریف آوردن .. میگه :خوب حالشو گرفتمااااا !!فک کرده بما خریم !!!!

خولاصه دوباره قسمت دویم شروع شد .. حمید هم گفت که گلزار اومده و طناز هویجوری وا رفت مام کلی خندیدیم (نه دروغ گفتم این بچه انقد پرروء که به روی خودشم نیاورد!) گلزارم بلند شد به همه تعظیم کرد از همون سر جاش ... یک بلوز صورتیه فسفریم پوشیده بود استیناش از کت ززده بود بیرون کلی ناناز شده بود ... مام کف زدیم براش دیگه گناه داش خب ... آره بعدشم که باز حمید خوند ... آهنگای آلبوم جدیدشم خشنگن ... منو طنازم که پررو بلدم نبودیم آهنگو میخوندیم باهاش صدا هیچکی در نمیومد بد صدا ما رو سرمون بود ... آخرشم داش بچه ها رو معرفی میکرد (ارکستر منظورمه!) یکیشون گیتار میزد کوچولو بود اما موهای پر فرفریس داش ... حالا داره اونو معرفی میکنه طناز میگه: این شگیه ها ! شگیه کوچک! یا به عبارتی (شگ بچه) !!! وای دیگه من مرده بودم از خندهههههههههه ....

آخرشم رفنیم بغل سن ولی این آقا پلیسا اومدن زود حمیدو رد کردن که بره ... تازه میخواستیم باش عکسم بندازیم خب ... اما طناز اونجام ازش فیلم گرفت !! الهیییی خیلی گوگولی بود ... کلی هم با همه بای بای کرد اما آقا پلیسه که نمیذاشت  اونم اززیر دست وپای اون فرار میکرد میومد بای بای میکرد ..مام که دیگه مونده بود بریم روی سن واستیم!!! حالا پسره داره پشت سر ما میاد واسه دوستش تعریف میکنه که  رفتم  گلزارو بوس کردم باهاش عکس انداختم یعنی ما داشتیم بالا میاوردیمااااااااا ... گلزار جونم که یه آهنگ مونده بود تموم شه رفتنو با کلی اسکرت ... آخه من نمیدونم تحفس دیگه که 4 تا نره خر گنده رو دنبال خودش میکشونه ؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!عجباااااااا !!! حالا مثلا چی ممکنه ترورش کنن یعنی؟؟؟ ای بابا چمیدونم والا اصن به من چه نه ؟؟؟؟؟؟ (نیای بگی آره ها دلخور میشم ازت بدجور :D)

عروسیییییییی

1)     کتابخونه خیلی حال میده ... مثه آدم درس میخونیم ... دلم تنگ شد براش امروز نرفتم ... حالا باید تو خونه بخونم و میدونم مثه آدم نمیشه ! خب از یه زیتون چه توقعی دارین ؟!

2)     یه خبر جذاب اینکه گوش من از اون موقع که خوب نبود هنوزم نیست !  نه به اون شدت ... یعنی درد نداره ولی هفتهی دیگه یکیش باید ساکشن بشه یکیشم باید شستشو بده دکی جون ... دکی رو هم عوض کردم فرق چندانی با اون نداره جفتشون خوبن ... اما نزدیکتره به جاش ! خولاصه اینو میخوام بگم یه آنتی بیوتیکای قویی بهم داده (سیپروفلوکساسین ) کلی عوارض خفن داره ... حالا چند روزم هس که بنده به شدت پای راستم میگیره یا دست چپم پریشب با گریه از خواب پریدم از گرفتگیه پام ...دیروزم سر کلاس ییهو سه تا از انگشت کوچیکه ی پام گرفتن ...خولاصه که ما تمام مدت بیماریم ... یعنی دیگه باید گفت مرض داریممممم  ..آیییی الان قلبمم یک دردی میکنه ها ..سابقه نداشته ... فک کنم مال خستگیه این هفته اس ... شبی 5 ساعت خوابیدم بعد که رفتم 10 ساعت نشستم روی صندلی بعدم کلاس ... خب همین میشه دیگه ...

3)     ایروبیک میخوام ... کی شنبه میاد ؟

4)     راستی یه خبر توووووپپپپپپ جمعه عروسیه پژمان بازغیه .. با یکی از دوستای عمم اینا ... منممممممممممممم میخوااااااااااااااااااااااااممم برم عروسیییییییییییی ... (یه عروسی داریم خودمون هفته دیگه اما من اینو میخواااااااممم ) زنشم همون تو تلوزیونه ... هنرپیشه نیسستا ! نمیدونم دقیققا یادم نیست فک میکنم طراح صحنه ای ..تدوین گری ...یادم نیست ... اسمشم نگم بیتره ... تابعدا ... ولی منم میخواستم که برممممممم ... هیچکی منو دوس نداره ... هیچکی منو نبرد ... عمه میگه برات با گلزار عکس میندازم میدم بهت ... ( کی گفته من گلزارو دوس دارم آیاااا؟)

5)     فردا آزمون دارم مثه همیشه تموم نکردم چیزایی رو که خوندم ... عیبی نداره ... دیگه دستم اومده چی کار کنم ... تازه فقط 4 روزه رفم کتابخونه ... حالا به جاش از هفته ی بد میدونم چی کار کنم ...

6)     کنسرت حمید عسگری رو هم میرم ...امیدوارم خوب باشه ...

7)     الان به یکی از دوستای قدیمیم فک میکردم ... چقدر نامرده ... خیلی بد رفت ... من که نفهمیدم چرا ؟؟؟ خیلی خوشحال و بد ... دیگه خبری ازش نشد ... از مام حالی نپرسید ... خیلی ناراحتم کرد ... تا زمانی که بود دوست خوبی بود ... حالام هر جا هست و هر کاری میکنه خوب باشه ... اما این دلیل نمیشه که من نگم نامرده هاااااا ... میگم ..خوبشم میگم ...

 

دوباره آمدیم ...

1)*رتبه 257 کشوری کنکور کنکور تجربی مال منه .حالا میبینین !!

*رتبه 1 کنکور ارشد 86.

*رتبه 26 کنکور هنر 86 مال منه !

*نابرده رنج گنج میسر نمیشود.

*مهندسی کام÷یوتر سراسری 86

*دعا کن امسال ارشد قبول شم وگرنه !!

دیروز بالاخره رفتم کتابخونه ... خیلی خوب بود خوب خوندم ... بهتره بگم واقعا خوندم ... اینا رو روی میزنوشته بودن بچه ها ... یعنی به نظرتون چند تاشون به آرزوشون یا بهتره بگم هدفشون رسیدن ؟؟؟!!!

2) کنسرت آریانه هفته ی دیگه مثه اینکه با کرس دبرگ ... دوس دارم برم اما بنا به دلایلی نمیشه ... خیلی مهم نیست برام البته ... همین عسگری هم یکشنبه است ... نمیدونم شاید اونو رفتم ... شاییییییددددد ....

3) تازه از ایروبیک اومدم ... صب یه ربع دیر رسیدم ... خواب موندم ... بر خلاف همیشه نشستم قشنگ صبحانه خوردم ... بعدشم سه ساعت ارایش کردم ... انگار نه انگار که دیرم شده ... بارونم که شدید پدرم در اومد تا ماشین بگیرم ... ولی به هر حال رسیدم ... برگشتن تو ماشین الهه جون (خانوم مربی و مامان نوشی ) میگه با این همه سختیی که اومدی معلومه که علاقه مند شدی .. کلی خوشحال شده بود از این مساله ... راس میگه ! 10 بار میخواستم برگردم خونه اما انگار یه حسی جلوم رو گرفت نذاشت برگردم !!!

4) راستی سلام ... دوباره برگشتم ... فک کنم هنوز دوس داشته باشم اینجا رو ... یکم دوس داشتن هم کافیه برای شروعی دوباره اما نمیدونم چرا خیلی وقتا نمیشه انگار !! بیخیال مهم نیست ... میرم درس بخونم ... لطفا دعا کنین اونی که میخوام بشه تا بعد بگم قرار بوده چی بشه (کنکورمو میگم ) ممنونم ...

یه خداحافظی تلخ !

!!! تمام ! خداحافظ !!!

همچنان اندر خم یک کوچه ایم !

درد گوشم به زور مسکن اونم از نوع توپش یکم بیتره ! بالاخره شستشو دادم ! نمیدونم چرا انقدر میترسیدم ! دکی هم که خونسرد هی با دستیارش حرف میزد !!! به دکی میگم پردهگوشم پاره نشده باشه ! میگه خب شده باشه ! جوش میخوره ! خیلی خونسرد ... منم کلی اشک یختم تا از مطب بیام بیرون !! یعنی پاک اعابم ضعیف شده ها ... کلی واستادیم تا آژانس بیاد ... نمیخوام بگم خدا لعنتش کنه اما جمله ی دیگه ای هم پیدا نمیکنم ... پدرمونو در آورد منم گوش درد ... مرتیکه ی خر مثه گاو رانندگی میکرد ! یه جا که دستشو گذاشته بود رو بوق ولم نمیکرد منم کلی نچ نوچ کردم !!! ولی حقش بود که حالشو بگیرم !!! خلاصه که کلی آدم بیشعوری بود ! مام که دیوانه شدیم از دستش دو تا کوچه بالاتر ازکوچمون پیاده شدیم !!

موقع رفتنی پشت چراغ قرمز یه پراید نقره ای دیم رو شیشه ی عقب با حروف انگلیسی نوشته بود سلطان حمید ! حواسم نبود تو آژانسم یهو تقریبا بلند گفتم دیییییووواااانههه !!! کلا ما این چند روزه به شدت قاطی هستیم و اعصابمان داغونه داغونه !! کلا خیلی اعصابم ضیف شده حوصلهی هیچ احدی رو هم ندارم !!! به هر حال ما اینیم دیگه ...